و به سمت پیست رقص برد. رقص با سایت ازدواج موقت دوهمدم خیلی لذت بخش بود. مردونه و باوقار هم پای من میرقصید! دستام رو گذاشته بودم روی سینهاش و اونم کمرم رو گرفته بود. خیرگی یه نگاه خیلی اذیتم میکرد. احساس میکردم یه نفر داره خیلی تیز و موشکافانه نگاهم میکنه، سرم رو برگردوندم و با دو تا تیلهی خاکستری مواجه شدم که از خشم سرخ شده بود. ترس برم داشت. این چرا اینجوری من رو نگاه میکرد؟! با حرکت دست سایت ازدواج موقت دوهمدمه نگاهم رو از اون چشما گرفتم و به سایت ازدواج موقت دوهمدم دوختم. -چی شده عزیزم؟! -هیچی! به ادامهی رقصمون پرداختم که یهو دستم محکم کشیده و شد و فریاد یه نفر توی گوشم پیچید. -تو اینجا چه غلطی میکنی؟! هان با توام؟!
سایت ازدواج موقت دوهمدم آناهیتا رو نشون داد
با اجازهی کی اومدی اینجا؟ اونم با یه پسر! با دستش سایت ازدواج موقت دوهمدم آناهیتا رو نشون داد. گیج و منگ داشتم نگاهش میکردم که سایت ازدواج موقت دوهمدمه جلو اومد و یقه پسره رو گرفت. آرشام: مردیکه تو به چه حقی به خانوم من دست زدی؟ آشغال! حالیت میکنم! خواست با مشت بزنه توی صورت پسره که پسره دستش رو گرفت و با تمام خشمی که از وجودش سر چشمه میگرفت گفت: -خفه شو! اومدی برای من قلدری میکنی؟! خواهر من رو آوردی مهمونی بعدش میگی خانوم توئه؟! سایت ازدواج موقت دوهمدم آناهیتا: چی میگی؟ خواهر تو دیگه کیه؟! پسره دست آرشام رو ول کرد و به من اشاره کرد: -این خانومی که باهاش داری میرقصی خواهر منه! خواهر منه. ..خواهر منه. ..خواهر منه. ..حرفش مثل پَتک تو سرم کوبیده شد. خواهر من یعنی چی؟! من کی داداش داشتم خودم خبر ندارم؟! سایت ازدواج موقت دوهمدمه: آقا میشه واضحتر توضیح بدی؟
سایت ازدواج موقت دوهمدم جدید ازدواج که داداش نداره!
سایت ازدواج موقت دوهمدم جدید ازدواج که داداش نداره! پسره: سایت ازدواج موقت دوهمدم! آرشام: آره خب! پسره: یعنی چی؟ اسم خواهر من که ترالن نیست! نکنه اسمش رو بهت دروغ گفته باشه ؟ چشمای سایت ازدواج موقت دوهمدم جدید گرد شد: -چی میگی تو؟! زده به سرت؟ پسره اومد سمت من و گفت: -هیلدا این چی میگه؟ تو کی اسمت ترالن شده که من خبر ندارم؟! -آقا من اصال شما رو نمیشناسم! پسره: امکان نداره. من باور نمیکنم که خواهر خودم من رو نمیشناسه! -شما دچار اشتباه شدین، من سایت ازدواج موقت دوهمدم جدید ازدواج داداش ندارم! -یعنی تو واقعا اسمت ترالنه؟ باورم نمیشه! آخه این همه شباهت چهطور ممکنه؟! سایت ازدواج موقت دوهمدمه: آقا میشه ما رو هم روشن کنی ؟ پسره: من باید یه زنگ بزنم بعدش میام بهتون توضیح میدم. من و سایت ازدواج موقت دوهمدم منگ بهم نگاه کردیم و بعد چشم دوختیم به پسره. گوشیش رو درآورد و با عجله شمارهای گرفت. -الو سالم مامان. -... -مامان هیلدا خونهاس؟ -.. -چیزی نشده؛ فقط جواب سوال من رو بده. -... -امکان نداره. آخه چهطور ممکنه؟! -...
نگران نباش مامان، میام خونه بهت توضیح میدم؛ فقط با خودم مهمون میارم. -... -میام بهت میگم. فعال خداحافظ! گوشیش رو قطع کرد و شرمنده به من و آرشام نگاه کرد. سایت ازدواج موقت دوهمدم جدید ازدواج: خوب االن میگین چه خبره یا نه؟ پسره: من خیلی ازتون معذرت میخوام؛ ولی لطفا با من بیاین تا توضیحم رو، رو در رو ببینین. از کنجکاوی داشتم هالک میشدم. به سایت ازدواج موقت دوهمدم جدید نگاهی انداختم که گفت: -ما رو مسخره کردی؟! پسره: نه به خدا! فقط بیاین، خودتون همه چی رو میفهمین. سایت ازدواج موقت دوهمدم آناهیتا موافقت کرد و همراه پسره از مهمونی خارج شدیم. جلوی یه خونه ویالیی شیک نگه داشت و از ماشینش پیاده شد. سایت ازدواج موقت دوهمدم جدید ازدواج هم به تبعیت ماشین رو خاموش کرد و پیاده شدیم. در خونه رو با کلید باز کرد و وارد حیاط پر از درختشون شدیم. مسیر سنگی حیاط رو طی کردیم و به در ورودی داخل خونهشون رسیدیم. -بفرمایید لطفا! سایت ازدواج موقت دوهمدم جدید با شک نگاهی بهش انداخت و دستم رو محکمتر گرفت و باهم وارد خونه شدیم. داخل خونه به طرز شیک و با کالسی چیده شده بود.