آنقدر نادیدهام میگیره که بعضی موقعها دوست دارم به خاطر راحتی آهو، ازش جدا بشم. سايت فلاي تو دينی ولی بعد چند ثانیه، به خودم سرکوفت میزنم که حتی حق فکر کردن به این چرت و پرتها رو هم ندارم. به آشپزخونه میرم و فنجون قهوهام رو توی سینک میذارم و به هال برمیگردم. انگار سریال تموم شده که سايت فلاي تو دي در حال جمع کردن بساط ریخت و پاشش هست. سايت فلاي تو دين دیدن من، بیصدا از کنارم رد میشود و من وسط هال تنها میمونم. سايت فلاي تو دینار بعد روز بیماری اژین کمتر باهاش حرف میزنم و فقط تو خلوت خودم زندگی میکنم.
به حرفهای سپهر فکر میکنم و به یه فرصت دیگه، ولی هرچقدر میخوام خودم رو راضی کنم، متاسفانه به در بسته میخورم و با اینکه سايت فلاي تو دي رو دوست دارم ولی توان بخشیدن رو ندارم. توی اتاقم نشستم و مشغول خطخطی کردن کاغذ زیر دستم شدم که تقهای به در اتاق خورد و به سايت فلاي تو دي بلیط اون سايت فلاي تو دينی وارد اتاق شد.
سايت فلاي تو دي بلیط قطار در اتاق رو میبنده
سايت فلاي تو دي بلیط قطار در اتاق رو میبنده و روی صندلی روبهرویی من میشینه.
سرم رو پایین میاندازم و باز هم مشغول خطخطی کردن کاغذ میشم، که یهو صداش رو میشنوم. امروز میخوای بریم بیرون، حوصلش رو داری؟ سرم رو بلند میکنم و نگاهش میکنم که ادامه میده. سايت فلاي تو دي خواهش میکنم نه نگو! چون خیلی وقت هست که از خونه بیرون نرفتم و حوصله ام سررفته، قبول میکنم و اژین با چشمهایی که برق میزنند نگاهم میکنه. از سرجاش بلند میشه و از اتاق خارج میشه و من با خودم فکر میکنم؛ قراره کجا بریم. به سايت فلاي تو دینار سپردم برام جایی پیدا کنه و با بادکنک و هر وسیله تزئینی که هست برام تزئینش کنه. سپهر هی میپرسید برای چی؟
سايت فلاي تو دي هتل دوست دارم
ولی من دوست نداشتم در موردش حرفی بزنم. به جعبۀ حلقهای که توی دستم گرفتم نگاه میکنم. سايت فلاي تو دي هتل دوست دارم از سايت فلاي تو دینار دوباره خواستگاری کنم؛ دوباره ازش بخوام که با من زندگی کنه و اینبار واقعا یه زندگی عالی رو شروع کنیم، ولی ترس پس زده شدنم توسط سايت فلاي تو دينی مثل خوره به جونم افتاده و نگرانیم فقط همین موضوعه، ولی به خودم قول دادم که اگه پس زده بشم، دیگه قید همه چی رو بزنم و سايت فلاي تو دي رو طبق خواستهاش طلاق بدم و بیشتر از این، اون رو مجبور به ادامه زندگی اجباری نکنم.
سايت فلاي تو دي بلیط رو توی جیب شلوارم میذارم و به ساعت نگاه میکنم فعلا وقت هست و میتونم کمی چشمهام رو ببندم. روی مبل میشینم و چشمهام رو میبندم و چندین بار صحنه این که چطور و چه حرفهایی رو باید به سايت فلاي تو دینار بزنم رو مرور میکنم؛ ولی باز ترس ناشناخته پس زده شدنم تمام افکارم رو بهم میریزه! بعد گذشت دو ساعت، تقهای به در میزنم و از آهو میخوام که حاضر بشه و سايت فلاي تو دين هم منتظر میمونم تا بعد از آهو حاضر بشم. چند دقیقه بعد سايت فلاي تو دي بلیط قطار حاضر و آماده بیرون میاد و من وارد اتاق میشم و حاضر میشم. در سکوت، کنار هم قدم برمیداریم و سوار ماشین میشیم؛ نگاهم ناخودآگاه روی شکم آهو میافته که با اینکه دوماهه بارداره، ولی چیزی معلوم نیست.