آره همونه. پیاده شو! بدون هیچ حرف دیگه ای پیاده شدم و کنار ثبت نام در سایت همسریابی هلو راه افتادم. در لابی باز بود؛ بنابراین، بدون دردسر رفتیم داخل. خیلی لابی دلگیری بود. تاریک تاریک. مبلای مشکی و ساده هم تو ذوقترش میکرد. وارد آسانسور شدیم و مسیحا دکمه طبقه چهار رو فشرد. تو آینه آسانسور سایت جدید همسریابی هلو به خودم انداختم. به نظر خودم که کت و شلوار قهوه ای رنگم خیلی بهم میاومد. با کفش پاشنه بلند کرم و کیف ورنی همرنگش هم تیپم خیلی قشنگتر شده بود. نگاه از آینه گرفتم و دیدم ثبت نام در سایت همسریابی هلو خیره خیره نگاهم میکنه. سری تکون دادم که لبخند کوچیکی زد و در حالی که در رو باز میکرد آروم گفت موهات... شال حریر قهوه ای کرمم رو کشیدم جلو و با لبخند لب باز کردم اینم از این، بریم. چند قدم به سمت جلو برداشتیم و جلوی یه در که روش عدد هشت نوشته بود ایستادیم. کلی کفش دخترونه و پسرونه مجلسی و اسپورت جلو در ریخته بود. دست راستم رو به دیوار دادم و پای چپم رو بلند کردم. زیپ عقبی کفش رو باز کردم درش آوردم.
منتظر موندم ثبت نام در سایت همسریابی موقت هلو
صاف وایسادم و منتظر موندم ثبت نام در سایت همسریابی موقت هلو هم کفشاش رو دربیاره. انگشت اشاره اش رو گذاشت رو زنگ و بدون اینکه برداره، زنگ رو فشرد. با اخم ساختگی و لبخند دست گذاشتم رو گوشام لبخند دندون نمایی زد و نگاهش رو دوخت بهم جان مسیح؟ خواستم لب باز کنم که در باز شد. یه پسر جوون، همسن و سال ثبت نام سایت همسریابی هلو تو چارچوب در ظاهر شد. اصلا به ایرانیا شباهت نداشت، بور بود و چشم رنگی. نگاه اولش معطوف ثبت نام در سایت همسریابی هلو شد. تا لب تر کرد سلام کنه که نگاه آبیش افتاد رو من.
جفتمون رو از زیر سایت جدید همسریابی هلو متعجبش رد کرد
به نوبت جفتمون رو از زیر سایت جدید همسریابی هلو متعجبش رد کرد و رو به من گفت سلام. سرم رو تکون دادم و زیر لب جوابش رو دادم. چشمکی برای ثبت نام در سایت همسریابی موقت هلو زد و با لحنی سرشار از شیطنت و بازیگوشی لب زد نگفته بودی زن داری شیطون. ثبت نام سایت همسریابی هلو آروم خندید زن چیه پسر؟ هنوز ازدواج نکردیم.
پسره دوباره نگاهی پر از کنجکاوی انداخت بهم که ثبت نام در سایت همسریابی موقت هلو گفت تا آخر مهمونی اینجا دم در میمونیم؟ پسره که انگار تازه متوجه موقعیت شده بود، زود خودش رو کشید کنار ای وای! پوزش آقا، پوزش. بفرمایین! با نگاه کوتاهی که ثبت نام در سایت همسریابی هلو انداختم رفتم تو. حدودا سی چهل تا دختر و پسر جوون تو خونه بودن. این برام جالب و خوشایند بود که هیچ کدومشون بی حجاب نبودن و خبری از بیبند و باری نبود. همون لحظه، سر به راهی و دل پاک ثبت نام سایت همسریابی هلو رو تحسین کردم.
با اومدن سایت جدید همسریابی هلو جمعمون تکمیل شد
با اومدن سایت جدید همسریابی هلو جمعمون تکمیل شد. همه مبلا پر بودن مجبور بودیم رو زمین بشینیم. کنار ثبت نام در سایت همسریابی موقت هلو نشستم و به بقیه چشم دوختم. پسر چشم آبی که فهمیدم اسمش آرشه، ما رو به بقیه معرفی کرد. بعد معرفی، سر راست رفت سراغ سرویس پخش صوتی و یه آهنگ شاد پلی کرد. در حالی که قر میداد، به ثبت نام سایت همسریابی هلو نزدیک شد بپاش مسیح، بپاش! همه رقص کردن تو موندی فقطا...