به کانال ازدواج موقت شیدایی آمد
اینار رو بهتره از ازدواج موقت شیدایی بپرسی اما بدنت خیلی ضعیفه. از روی کاناپه بلند شد و به سمت خوراکی ها رفت یکی از آب میوه هارا باز کرد و داخل لیوانی ریخت، آن را به سمتم گرفت، دستش را آرام به عقب هل دادم: _مرسی میل ندارم. لبخند آرامش بخشی زد: _دختر خوب، باید بخوری تا زودتر مرخص شی. دوباره لیوان را به سمتم گرفت و با چشم به آن اشاره کرد، لیوان را از دستش جدا کردم و یک جرعه از آن نوشیدم. _ یکم دیگه میان، دوربین خونه ی بغل همه چیز رو ضبط کرده، هر چی یادته رو بهشون بگو. ازدواج موقت شیدای را به دستم داد، خجول شال را از دستش گرفتم، شالم را پوشیدم سایت همسریابی ازدواج موقت شیدایی به کانال ازدواج موقت شیدایی آمد و سرم را از دستم جدا کرد، با کمک سایت همسریابی ازدواج موقت شیدایی نشستم.
به ازدواج موقت شیدای نیم نگاهی کرد
ازدواج موقت شیدای به سایت همسریابی ازدواج موقت شیدایی تکیه داد و سرگرم گوشی اش شد. در باز شد و ازدواج موقت شیدایی وارد شد، به ازدواج موقت شیدای نیم نگاهی کرد، انگار از اینجا بودن او راضی نبود. آرام نزدیک شد و گفت: _خوبی؟ بدون آن که به ازدواج موقت شیدایی نگاه کنم گفتم: _تو داری چیکار می کنی؟ ازدواج موقت شیدایی دستش را در جیب کتش فرو برد: _هیچ کاری اینجام! زهرخندی زدم و همان گونه که به سقف چشم دوخته بودم: _منظورم رو خوب متوجه شدی ازدواج موقت شیدایی سروش من الان به خاطر تو، تو این وضعیتم، داری چیکار می کنی؟ برای چی دارن من رو تهدید می کنن؟ دوباره چه کثافت کاری داری؟ _به تو ربطی نداره. چشم هایم را روی هم فشردم و از لای دندان هایم غریدم: _به من ربط داره اگر به من ربطی نداشت الان من اینجا نبودم، به جای من یکی دیگه اینجا بود. من ازت جواب می خوام سوزش بخیه آزارم می داد، صدایی ناشی از درد از ته گلویم خارج شد.
ازدواج موقت شیدایی سروش را گرفت
ازدواج موقت شيدايي کتف ازدواج موقت شیدایی سروش را گرفت و گفت: _الان هم میان، آترا هم حالش خوب نیست بهتره بریم. ازدواج موقت شیدایی سروش دست ازدواج موقت شيدايي را پس زد و قبل از ازدواج موقت شيدايي از در بیرون رفت. ازدواج موقت شيدايي هم خداحافظی کرد و پشت سر ازدواج موقت شیدایی سروش حرکت کرد و فقط بوی عطر تلخش را جا گذاشت. سرم را روی ثبت نام ازدواج موقت شیدایی تکیه دادم و چشم هایم را بستم، به دلم دستی کشیدم هنوز هم باور نمی کردم که دیشب آن اتفاق برای من افتاده، هنوز هم نمی توانستم باور کنم چاقو خوردم. قلبم بالا و پایین می رود اما من یک مرده متحرکم... در کانال ازدواج موقت شیدایی زده شد، نمی توانستم بگویم که تهدید شده ام باید می گفتم که زورگیری بوده. پتو را تا بالای سینه ام کشیدم و شالم را درست کردم با صدایی که به زور از ته حنجره ام بیرون می آمد گفتم: _بفرمایید. او داخل آمد و رو به روی من ایستاد. _خانوم؟ _شایگان. _خانوم شایگان برای چی در اون ساعت بیرون از خونه بودید. با لکنت گفتم: _دوس...تم، می خواستم برم فرودگاه دوستم رو ببینم. _ضارب رو می شناختید؟
روی ثبت نام ازدواج موقت شیدایی گذاشته بودم
چهرش رو پوشونده بود. سوال هایش را کرد و در آخر هم گفت پیگیری می شود و رفت. به پتو چنگی زدم و به زور از روی تخت برخاستم، سایت ازدواج موقت شیدایی وارد کانال ازدواج موقت شیدایی شد، اخم هایش را در هم فرو برد و گفت: _کجا؟ دستم را روی ثبت نام ازدواج موقت شیدایی گذاشته بودم و متکی به ثبت نام ازدواج موقت شیدایی پیش می رفتم و با دست دیگرم دلم را که سوزش طاقت فرسایی داشت را گرفته بودم. به سوی سایت ازدواج موقت شیدایی برگشتم: _می خوام برم صورتم رو بشورم. سایت ازدواج موقت شیدایی نفس عمیقی کشید.