چهجوری دلت اومد آرشامت رو، عشقت رو ول کنی و بری؟! شاید اصال عشقت نبودم! تو با من چیکار کردی همسریابی توران؟! گوشیم رو برداشتم و شماره خونه رو گرفتم. چند تا بوق خورد تا صدای فخری دوهمدم همسریابی مستخدم خونهمون توی گوشم پیچید: -الو سالم بفرمایید. -سالم فخری خانم خوبی؟ -سالم آقا آرشام. ممنون، خوب هستین؟ به سالمت رسیدین ؟
همسریابی توران چند لحظه گوشی دستتون باشه
آره فخری خانم خوبم. مامان اونجاست؟ گوشی رو بده بهش. -بله همسریابی توران چند لحظه گوشی دستتون باشه. چند ثانیه بعد صدای پر از شوق آیال اومد: -دوهمدم همسریابی داداش؟ کجا رفتی بدون من؟ -سالمت کو فسقله؟ هنوز یاد نگرفتی به داداشت سالم بدی؟! -اه داداش بیخیال! مامانی خوبه؟ چرا من رو نبردی؟ الهی ساکت سوراخ بشه، لباسای خاک بر سریت بریزه توی خیابون، آبرو حیثیتت بره! -چه خبرته قوانین سایت همسریابی دوهمدم؟ یکم نفس بگیر! اوال با یه سوراخ کوچیک لباس نمیریزه بیرون، دوما این همه لباس توی ساکه تو چرا رفتی چسبیدی به خاک برسریهاش؟! -دلم میخواد اونجا بودم موهات رو از بیخ میکندم. -آیال پر رو شدیا! برای خوشی که نیومدم، کاردارم. آبجی گلم مامان کجاست؟
گوشی رو بده بهش کارش دارم. -اینجاست، بیاگوشی! قوانین سایت همسریابی دوهمدم بای داداشی. -بای عزیزم. -الو دوهمدم همسریابی خوبی مامان؟ -سالم همسریابی شیدایی. من خوبم شما چهطوری؟ -خوبم پسرم. مامانی چهطوره؟ سالم بهش برسون. -اتفاقا درباره همسریابی توران زنگ زدم باهات حرف بزنم. -چی شده پسرم؟ -مامانی ازتون دلخوره! میگه زنگ نمیزنی حالش رو بپرسی. االن زنگ بزن حالش رو بپرس. مامان اون بیچاره هم اینجا تنهاست. -باشه پسرم، االن نمیشه. فردا زنگ میزنم بهش. -باشه قربونت. مامان کاری نداری؟ من برم، به قوانین سایت همسریابی دوهمدم هم سالم برسون. -سالمت باشی پسرم. برو مواظب خودت باش. خداحافظ. -چشم، خداحافظ. گوشی رو قطع کردم و خودم رو روی تخت انداختم.
یاد صبح افتادم، با کلی بدبختی و خستگی از فرودگاه رسیدم خونه و بعدش هم خانم خیس خالیم کرده وایساده با من یکی به دو هم میکنه! نگاهی به ساعت انداختم. فردا باید برم شرکت احتشام با یارو مظفری قرارداد ببندم. ساعتم رو برای ساعت هفت کوک کردم و خوابیدم. دوهمدم همسریابی با همسریابی شیدایی گوشیم از خواب بیدار شدم. دست و صورتم رو شستم و کت شلوار دودی رنگم رو پوشیدم. بدون صبحونه از خونه بیرون زدم. رفتم توی پارکینگ حیاط و فراری خوشگلم رو که همسریابی شیدایی اینجا باهاش رانندگی میکردم و االن یه گوشه مونده بود و به من چشمک میزد رو برداشتم. با سرعت به سمت شرکت احتشام روندم. نیم ساعته رسیدم و رفتم طبقه ی چهارم. منشی شرکت تا من رو دید گل از گلش شکفت. -سالم جناب با کی کار داشتین؟
قوانین سایت همسریابی دوهمدم قرار دارم
یه لبخند ژکوند هم روی لبش نشوند. -با قوانین سایت همسریابی دوهمدم قرار دارم. با عشوه گفت: -اوه بله همسریابی توران! بفرمایید مهندس منتظرتون هستند. -ممنون. چندتقه به در زدم و داخل شدم. مظفری پشت میزش نشسته بود و یه چیزی مینوشت. تا من رو دید از جاش بلندشد و گفت: -به به! سالم آرشام خان، خوش اومدی پسر. مردیکه نکبت خودش من رو کشونده این فکرکنم تیکه کالمم رو گرفت؛ چون اخم ظریفی کرد: -بفرمایید بشینید، چی میل دارین سفارش بدم؟ -ممنون قهوه لطفا! -بله. گوشی روی میزش رو برداشت و دو فنجون قهوه سفارش داد. -خوب همسریابی شیدایین، امروز قرارداد رو تنظیم میکنیم و بعدش میریم شعبهای که شما باید ادارهاش کنید. -باشه مشکلی نیست.