عکس زنان صیغه ای در قزوین را زودتر به مقصد برساند
سرش را با حرکتی که مخصوص خودش بود به شدت تکان داد و موهای بلندش را به پشت سرش ریخت. او آرام به طرف در رفت که قبلا قفلش را باز کرده بود. از آن جا بدون صدا مثل یک سایه به بیرون خزید و آهسته و بی صدا از آن جا دور شد. وقتی از سر پیچ رد و مطمئن شد که کسی او ندیده و تعقیب نمی کند مثل یک آهو که از جلوی سگ های شکاری فرار می کند شروع به دویدن کرد. از روی موانعی که در جلویش ظاهر می شد با چابکی حیرت انگیزی می پرید و موهای سیاهش در پشت سرش باد می خورد. او مثل یک حیوان وحشی بود که در دشت می دود و از موانع می جهد تا عکس زنان صیغه ای در قزوین را زودتر به مقصد برساند. او بالاخره به نوک تپه رسید که تعداد درخت کاج که نزدیک هم روئیده بودند از دور مثل یک تاج بر تارک تپه دیده می شد.
او در سرازیری هم به همان سرعت به دوندگی عکس زنان صیغه ای در قزوین ادامه می داد که در وسط بیشه، بعد ناگهان متوقف شد. در من صیغه میشم جا او لحظه ای توقف کرد و با دقت و نگرانی به اطرافش نگریست. بعد دو انگشتش را به دهانش برد و صدای گوش خراش سوتی بلند شد که اگر هر مسافری در آن نقطه دور افتاده آن را می شنید وحشت می کرد. صدای سوت که بلند شد یک توده شاخه های کاج که روی زمین انبار شده بود تکان خورد و مردی از زیر تلفن بیوه بیرون آمده و در فاصله کمی از دختر وحشی روی پا ایستاد و گفت: " ایا تلگرام صیغه ایرانیان خانم یگانه تو هستی ' شیکیتا ' ؟ خبر تازه چه داری؟ تو از بس دیر کردی من دیگر منتظر نبودم که ترا امشب ببینم و به خواب رفته بودم. " شخصی که صحبت می کرد مردی ترسناک در حدود بیست و پنج سال، لاغر اندام، چشمان سیاه و دندان های بسیار سفید، بلند و تیز مثل دندان های گرگ بود.
چون نام من صیغه میشم مرد اگوستینو بود
به قیافه او می آمد که راهزن، قاچاقچی، دزد یا قاتل باشد. در حقیقت در موقع خودش او همه صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم چیزها بود. او مثل یک روستایی اسپانیایی لباس پوشیده بود. روی شال پشمی قرمز رنگ که چندین بار دور کمرش تاب داده بود یک کارد مخوف اسپانیایی که به مراکز صیغه در مشهد در زبان خودشان ' ناواجا ' می گویند بسته بود. تبه کارانی که از من صیغه میشم اسلحه مخوف استفاده می کنند بعد از هر قتل روی تیغه فولادین صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم کارد یک خراش سرتاسری ایجاد کرده و آن را قرمز می کنند. ارزش و اعتبار یک جنایت کار نزد همکارانش باتعداد این خراش ها محک زده می شود. ما درست نمی دانیم که چند ردیف از من صیغه میشم خراش ها تیغه کارد ' اگوستینو ') چون نام من صیغه میشم مرد اگوستینو بود (را مزین کرده بود ولی با توجه به چهره درنده و وحشی و چشمانی که برق شرارت از مراکز صیغه در مشهد می جهید می توانیم اطمینان داشته باشیم که تعداد خراش ها زیاد و رتبه و مقام او در نزد تبه کاران بسیار بالا بوده است.
او در حالی که با دست سر دختر بچه را نوازش می کرد گفت: " بگو ببینم شیکیتا... در مهمان خانه گیری ' چه خبر بود؟ " شیکیتا جواب داد: " یک دلیجان بزرگ و باشکوه پر از آدم در بعد از ظهر امروز به مهمان خانه آمدند. من بچشم خودم دیدم که اسامی خانم های متقاضی ازدواج موقت در قم پنج صندوقچه بزرگ را با عکس زنان صیغه ای در قزوین به داخل مهمان خانه آوردند. صندوق ها خیلی سنگین به نظر می رسید چون برای حمل و نقل آن ها دو نفر مرد لازم بود." اگوستینو کمی فکر کرد و گفت: " بعضی مواقع مسافران از قصد سنگ های بزرگ در صندوق های عکس زنان صیغه ای در قزوین می گذارند که همه فکر کنند که چیزهای گران بهایی در تلفن بیوه وجود دارد. صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم برای گول زدن صاحب مهمان خانه است. " دختر بچه با اشتیاق حرف او را قطع کرد و گفت: " هر سه خانمی که در دلیجان با مردان بودند روی لباس هایشان با طلا گلدوزی شده بود. یکی از اسامی خانم های متقاضی ازدواج موقت در قم که از همه خوشگل تر بود دور گردنش یک ردیف گلوله های گرد، سفید و براق بود.
آه... صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم گردنبند چقدر زیبا بود. " دختر بچه در حالی که دستهایش را به هم می زد صدایش از فرط هیجان و تحسین زیبایی گردن بند می لرزید. اگوستینو با خودش گفت: " صیغه موقت صیغه میشم اینم شمارم می بایستی گردن بند مروارید باشد. بدست آوردن تلگرام صیغه ایرانیان خانم یگانه گردن بند به زحمتش می ارزد البته اگر مروارید واقعی باشند.