به قصد ثبت نام در همسريابي انلاین بهترين همسر
کمی به تیوی چشم دوختم و آخرش با کلافکی بلند شدم و به قصد ثبت نام در همسريابي انلاین بهترين همسر راهی شدم. بعد از خوردن به بهانه ی این که منتظر است رفت، اما من که میدانستم خجالت میکشید با همسریابی انلاین بهترین همسر رودررو شود. بیخیال سایت همسریابی انلاین بهترین همسر و نهال، الان مهم خودم بودم، خودم و استرسم که نمیدانستم از کجا نشات میگرفت، انکار که درون یک بشکه آب یخ بودم که دست و پاهایم توی آن گرمای تابستان یخ زده بودند و ضربان قلبم انکار قصد آرام شدن نداشت.
با خودم فکر کردم این همه استرس و دل کوبی که ربطی به قرار شام با سايت همسريابي بهترين همسر آنلاين نداشت؟ داشت؟ روی میز نشستم و به خودم تشر زدم: -نه، معلومه که نه! مثلا چرا باید به خاطر نوید من اینگونه دست پاچه و هل شوم یا ایگونه کوبش قلب بگیرم. من، فکر کنم دیوانه شدم رفت. - یاس حالت خوبه؟چرا عین دیوونه ها با خودت حرف میزنی؟ سایت همسریابی انلاین بهترین همسر بود که این سوال را میپرسید و من با تمام کلافگی هایم نگاهش کردم.شاید دردودل میتوانست کمی آرام کند.
یاد سايت همسريابي بهترين همسر آنلاين میافتم
من هم که کسی جز این آقای خوشتیپ نداشتم. دستم را زیر چانهام زدم و گفتم: -گیجم همسریابی انلاین بهترین همسر، کیج و سردرگم. سایت همسریابی انلاین بهترین همسر روبرویم نشست، لبخندی به صورتم پاشید و با همان لحن جادوییش پرسید: -چی شده خواهر کوچولو؟ بگو شاید بتونم کمکت کنم. دستم را دراز کردم، دستش را گرفتم و گفتم: -نمیدونم، واقعا حالم یجوریه که خودمم نمیتونم وصفش کنم، اما تا این حد بگم که وقتی یاد سايت همسريابي بهترين همسر آنلاين میافتم تپش قلب میگیرم.
صفحه زمینه ی همسریابی انلاین بهترین همسر تیره شد، نفسی عمیق کشید و زیرلب آرام گفت: -به درد من گرفتار شدی. اخمهایم را توی هم کشیدم و پرسیدم: -چی؟چی گفتی؟لبخندی تلخ زد، دستم را بالا برد و رویش را بوسه زد، بلند شد و در حالی که داشت از آشپزخانه خارج میشد گفت: -ساعت نه حاضر باش میام دنبالت! آهی کوتاه کشیدم و سرم را روی میز قرار دادم، احمقانه بود اما دلم گریه میخواست و یک آغوش گرم. صدای باز و بسته شدن در نشان رفتن همسریابی انلاین بهترین همسر بود. بلند شدم، کمی خانه را مرتب کردم و از بیکاری پناه بردم به چند تا رمانی که تازه از نت برداشته بودم. تا ساعت هشت یک رمان پانصد صفحه را تمام کردم و روی کاناپه دراز کشیدم. هوا کمکم داشت تاریک میشد و باید آماده می شدم، سایت همسریابی انلاین بهترین همسر یک ساعت دیگر دنبالم می آمد اما من خوابم می آمد.
سمت همسريابي انلاین بهترين همسر رفتم
دلم میخواست چشمهایم را روی هم بگذارم و راحت و آسوده ساعتها بخوابم. همانطور هم شد، ناخودآگاه خوابم گرفته بود و اگر صدای زنگ تلفن بلند نمیشد حالا حالا ها خواب بودم. هراسان چشمهایم را باز کردم و نگاهم را به سايت همسريابي بهترين همسر آنلاين دوختم، هشت و نیم بود. دستی روی صورتم کشیدم و بلند شدم سمت تلفن رفتم و جواب دادم: -بله؟ صدای همسریابی انلاین بهترین همسر پیچید توی گوشی: -الو یاس، چرا موبایلتو جواب نمیدی؟ نفسی عمیق کشیدم و گفتم: -خواب بودم ببخشید. - خیله خب تنبل خانم، زنگ زدم بگم حاضر شی دارم راه میافتم، نیم ساعت دیگه پایین باش. باشهای آرام زمزمه کردم و تماس را قطع کردم. بدنم را کشیدم تا خستگی خواب از سرم بپرد و به سمت همسريابي انلاین بهترين همسر رفتم. . .