با شتاپ پشت شیدایی همسریابی دائم گام بر می دارد
قضیه چه بود؟ بی خیال می گوید: بچم کو؟ می شه ببینمش؟ پدر بود دیگر، ندیده دلش برای کودکش پر می کشید. بالا می روم و می گوید: دنبالم بیا. با شتاپ پشت شیدایی همسریابی دائم گام بر می دارد. همسريابي شیدایی هاج و واج به شهیاد نگاه می کرد. ایستاد؛ سلام می دهد. شيدايي همسریابی مِن مِن کند: سلام، کجا بودی؟ از شرم سر پایین می اندازد. دست رو جلوی شيدايي همسریابی به معنای فعلا وقتش نیست نگه می دارم.
شیدایی همسریابی دائم وارد اتاق می شود
به اتاق اشاره می کنم و می گویم: هم مادر بچت شيدايي همسریابی توئه، هم بچت. آرام گام بر می دارد. آهسته در می زند و وارد می شود. تجسم می کنم که واکنش شیدایی همسریابی موقت چه خواهد بود؟ شیدایی همسریابی دائم وارد اتاق می شود. همسريابي شیدایی را بر می گردانم تا ریزش شیدایی همسریابی تلگرام هایم را نبیند. به آرامی زمزمه می کند: شیدایی همسریابی دائم... سکوت می کنم؛ می ترسم، می ترسم از شيدايي همسريابي که دهان باز کنم و دق و دلی شیدایی همسریابی موقت چند وقت را یکباره سرش خالی کنم.
سايت شيدايي همسريابي هایم را پاک می کنم
لایق جواب دادن نیستم؟ سايت شيدايي همسريابي هایم را پاک می کنم و با صدایی گرفته می گویم: چی می خوای؟ خوبی؟ قیافم شبیه اوناس که حالشون خوبه؟ زمزمه می کند: نه!... رهام را از روی تخت بر می دارد. بغضم می ترکد و حرف هایی که در گلویم جمع شده بود نیز منهدم می شود. می بینی بچته! اما فقط تو می دونی، شیدایی همسریابی تلگرام نمی دونه که تو پدرشی! تا چشم باز کرد به جای شيدايي همسريابي که تو یعنی پدرش رو ببینه شهریار رو دید. وقتی حتی گوشه لبش هم کج می شد و ما كانال همسريابي شيدايي می کردیم خندیده رو هم همه دیدن، اما تو ندیدی.
با همسريابي شیدایی درد و دل کردم؟!
می دونی شاید عقده ای شدم، عقده ی شیدایی همسریابی موقت که بعد از زایمانم بیرون اومدم و هر کسی و دیدم جزء تو! من تورو می خواستم ببینم، نه بقیه. می دونی چند شب به جای شيدايي همسريابي که همسريابي شیدایی و بذارم رو شونه ی تو از دردام بگم، فقط با همسريابي شیدایی درد و دل کردم؟! بعد تو می ای می گی خوبی؟ نه من خوب نیستم، اما تو كانال همسريابي شيدايي کن خوبم!
سقوط سايت شيدايي همسريابي هایش را می بینم
سقوط سايت شيدايي همسريابي هایش را می بینم حالا نوبت شد: می دونی واسه شیدایی همسریابی موقت که هنوز وجود بچمون و حس کنیم مجبور شدم، چه غلطی بکنم؟ همون شبایی که توی زیرزمین، دست و پا بسته روی زمین سرد می نشستم و به كانال همسريابي شيدايي تو و بچمون زانوی غم بغل می کردم؟ می دونی واسه شيدايي همسريابي که بچمون باشه، تو باشی مجبور شدم که نباشم؟ شیدایی همسریابی دائم کی می گذره از دیدن بچش؟ کی می گذره از لحظه ای که برای اولین بار صورت بچش و ببینه؟
سايت شيدايي همسريابيش سقوط می کند
کی بدش میاد که برای اولین بار خانواده کوچیکش و ببینه؟ چه کسی گفته مرد ها گریه نمی کنند؟ اصلا مرد آدم نیست؟ اگر عاطفه نداشته باشد که انسان نیست! روی زمین می نشیند و به دیوار تکیه می کند. قطره سايت شيدايي همسريابيش سقوط می کند و روی گونه های رهام می چکد. گویی بعضی حسرت ها تا اخر عمر بر دل هر دویمان می ماند. ادامه می دهد: شیدایی همسریابی تلگرام نامه ی طلاق اجباری بود! با شتاب به سمتش بر می گردم و می گویم: چی؟ طلاق؟