میگه غزلپوش تو رو نمیخواد صیغه یابی واقعی خوابت دیگه نمیادچند روزه بارون داره میباره بوی شکستن برام میاره صدای کانال خانم یابی به وضوح می لرزید و من در پشت شیشه نقش دیوار شده بودم و به آهستگی اشک می ریختم و. خیره خیره نگاهش می کردم. من چیزی در وجودم فریاد میزد منظور سروش از لیال من هستم و مجنون آوراه او. یعنی حقیقته؟ یعنی هنوز هم بی تاب منه؟ دیگه طاقت ایستادن نداشتم. روبروی آینه اشکهام رو پاک کردم و به نرمی به داخل پذیرایی رفتم.
در حالی که کانال خانم یابی هنوز همان قطعه
در حالی که کانال خانم یابی هنوز همان قطعه رو روی صیغه یابی واقعی اجرا می کرد. زمانی که پشت او قرار گرفتم دوباره شروع به خواندن کرد و این بار با سوز بیشتری زمزمه کرد. با هر کلمه اش که از دهانش خارج میشد اشتیاق وحشتناکی به خواستنش.
سایت ازدواج موقت رایگان در آغوش کشیدنش در خودم احساس می کردم. ای کاش می توانستم از پل جدایی بگذرم و او رو عاشقانه در بر بگیرم... -کو آشنای شبهای من؟ کو؟ وقتی نباشی، فردای من کو؟ شهزاده من، کانال ازدواج موقت با عکس من کو؟ کانال خانم یابی هم قبیله؟ لیالی من کو؟ بی اختیار دستانم رو بر هم کوبیدم و با ملودی صدای دستهایم او را که ساکت شده بود و دستهایش رو به آرامی به سمت صورتش برده بود تشویق کردم. با صدای توام با لرزش گفتم: صیغه یابی واقعی زیبا بود... او آنقدر ناگهانی با شنیدن صدایم به سمتم برگشت که خنده ام گرفت.
درست مانند برخود سایت ازدواج موقت رایگان در آشپزخانه. کم مانده بود چهارپایه روی زمین واژگون بشه. سعی کردم پالن آخر رو به خوبی بازی کنم و لبخند زنان گفتم: -خیلی زیبا بود. باید اعتراف کنم مدت ها بود که اینقدر از شنیدن صدای موسیقی لذت نبرده بودم او هنوز مسخ من شده بود و چنان به من خیره شده بود که انگار در خواب من رو می بیند.گردنم رو کجا کردم و با شیطنت گفتم: -از اینکه یواشکی گوش دادم ناراحت شدید؟
کانال ازدواج موقت با عکس عصبی بیرون فرستاد
سروش که تازه به خودش اومده بود. کانال ازدواج موقت با عکس عصبی بیرون فرستاد و دستش رو میان خرمن موهای مشکی اش فرو برد و سایت ازدواج موقت رایگان بی اختیار چشمانم رو بستم تا از خودم بی خود نشم. زمانی که چشمانم رو باز کردم صدای خش دارش رو شنیدم که میگفت: -هیچ فکر نمیکردم اینجا ببینمت..
آهسته به سمت مبل نزدیک صیغه یابی واقعی رفتم و با آرامش ساختگی که از خودم بعید می دونستم روی آن نشستم و در حالی که سعی میکردم کامالً خونسردی خودم رو حفظ کنم از دیدن دستهای لرزانم لبم رو به دندان گرفتم و زمزمه کردم: -کانال ازدواج موقت با عکس پدرت برای بخشیدن اینجا به من دلیل قانع کننده ای داشته. به تو چیزی نگفته؟ کانال خانم یابی که سر بلند کردم او را دیدم که با چشمان نوازشگرش من رو نگاه میکنه. وقتی نگاه خیره اش رو دیدم به همان اهستگی گفتم: -کانال ازدواج موقت با عکس تسلیت می گم. امیدوارم غم اخرت باشه. شرمنده ام که توی مراسمش شرکت نکردم. چون میدونستم از دیدن سایت ازدواج موقت رایگان نه تو خوشحال میشی و نه دیگر اعضای خانواده ات... روی پاشنه چایش چرخید و پشتش رو به من کرد.