و بعد جلوی آینه ایستادم موهایم رو رو به بهترين سايت صيغه يابي بستم و کمی آرایش کردم تا رنگ پریدگی ام مشخص نشود. در هر عملی که انجام میدادم عذادار بودن صیغه یابی ایرانیان رو در نظر می گرفتم. برای وقت کشی به پذیرایی رفتم و برای برقراری نقشه ای که کشیده بودم ثبت نام در سایت صیغه ایرانیان رو در جریان ماجرا گذاشتم. او بعد از اینکه حرفهایم رو شنید گفت: -ثبت نام برای همسر صیغه ای من نمیخوام تو کارت دخالت کنم. اما از اونجایی که گفتی من مثل مادرت برات می مونم خواستم حاال که مامانت اینجا نیست چیزی رو که مطمئنم اگر هم مامانت بود بهت میگفت رو بهت بگم. چرا بهترين سايت صيغه يابي رو در جریان نمی گذاری؟ بهتر نیست اون هم در جریان موضوع قرار بگیره؟
او رو در آغوشم فشردم و گفتم: -قربون دل مهربونت برم معصومه خانم. اما باور کنید می ترسم. می ترسم از اینکه صیغه یابی ایرانیان کینه من رو به دلش گرفته باشه و سامان رو ازم جدا کنه.
ثبت نام در سایت صیغه ایرانیان همه عشقم به زندگی بودن
من بعد از جدایی از ثبت نام در سایت صیغه ایرانیان همه عشقم به زندگی بودن سامان بود. ثبت نام برای همسر صیغه ای چطور انتظار دارید بدوت اون زندگی کنم؟ پیرزن مهربان با چشمانی تر از من جدا شد و در جالی که اشکهایش رو با پر روسری اش پاک کرد نگاه طوالنی و معنی داری به چشمانم ریخت و بعد به بهانه انجام کارهایش من رو تنها گذات. با رفتن او من از هم از پذیرایی خارج شدم تا با اضطرابی که گریبانگیرم شده بود بجنگم. مدت ها بود صیغه یابی ایرانیان رو ندیده بودم و حاال با شنیدن اینکه تا چند ساعت دیگر او را می بینم سخت بی تابش شده بودم. روی مبل داخل راهرو نشستم و از پشت شیشه به سیاهی پیانو خیره شدم.
بهترين سايت صيغه يابي ایجاد کرده بود
شیشه ماتی که فاصله ای بین پذیرایی و بهترين سايت صيغه يابي ایجاد کرده بود تنها باعث دیده شدن سایه اجسام میشد.چشمانم رو بستم و به یاد مهربانی های ثبت نام برای همسر صیغه ای افتادم. چیزی در وجودم لرزید. با خودم گفتم من چطور می خواستم به پرهام پاسخ مثبت بدم در صورتی که هنوز دیوانه وار سروش رو می پرستیدم؟ نه به خاطر سامان بود که میخواستم به پرهام پاسخ مثبت بدم.من چه کسی میتونست جای صیغه یابی ایرانیان رو برام بگیره؟ در حالی که هنوز با آمدن نامش بی تابش می شدم وبرای دیدنش دقایق رو می شمارم...
یعنی االن بهترين سايت صيغه يابي همونطوری مونده؟ چهره اش؟ تغییر کرده؟ موهاش؟ راستی موهاش هنوز همونطور نرم و لطیفه؟ یعنی هنوز هم بی تاب میشه وقتی پنجه بکشم تو موهاش؟ ثبت نام در سایت صیغه ایرانیان به من فکر میکنه؟ نه مطمئنم به من فکر نمیکنه... اگه فکر میکرد مطمئناً وقتی ارغوان حقیقت ماجرا رو براش گفته بود می اومد سراغم. پس چرا نیومد؟ یعنی هنوز از من دلگیره؟ یعنی هنوز هم از دست من فراریه؟ وای من... یعنی هنوز هم من در نظرش با زنان خیابانی فرقی ندارم؟ نفس عمیقی کشیدم و از روی مبل بلند شدم و در همون حال با خودم زمزمه کردم: اگر ثبت نام در سایت صیغه ایرانیان دلگیره منم ازش دلگیرم. با اینکه دوستش دارم هنوز نتونستم ازش بگذرم. برای کشتن لحظه ها به آشپزخانه رفتم تا ثبت نام برای همسر صیغه ای در مورد وضعیت کار مستخدمین بگیرم. جالب بود رفتارم طوری بود که انگار سالیان درازیست که در خانه اشرافی زندگی کرده ام و عمری بر تمامی امور نظارت داشته ام.