با ترالن ازدواج کنم. باباش دعواش کرد، مریم خانم، مامانت، آقا هیراد؛ اما گوشش بدهکار نیست! اون مادر عجوزهاش هم نیشش بازه و هی میخنده. ترالن ما باید بریم، تو دیگه سایت همسریابی با شماره جایی نداری! بغض توی گلوم داشت خفهام میکرد. خودم رو بغل تارا انداختم و اجازه دادم اشکام بریزن. هر دومون گریه کردیم و هق هقامون رو بین دیوارای اتاق مخفی کردیم. باورم نمیشه صیغه یابی آغاز نو این حرفا رو زده باشه! آرشامی که میگفت تا دم مرگ همراهمه! آغاز نو صفحه اصلی همه قول و قرارها الکی بود؟ دنیا برام زندون شده! دارم خفه میشم. گلوم رو گرفتم و به تارایی نگاه کردم که داشت لباسام رو جمع میکرد. دیدم تار شد، یاد خاطرههامون با ورود به پنل کاربری آغاز نو تو اتاق داشت دیوونهام میکرد.
صدای ترالن گفتناش، خندیدنامون پردهی گوشم رو پاره میکرد. خودت صبر بده! من طاقتش رو ندارم! تارا چمدون رو گوشه اتاق گذاشت و گفت: -پاشو لباسات رو بپوش بریم، مامانت منتظره. -نه اینجوری نمیشه! من باید با آغاز نو صفحه اصلی حرف بزنم. تارا: چه حرفی میخوای بزنی با اون نامرد؟! -باید دلیل کارش رو بپرسم. از روی تخت بلند شدم و سمت اتاق صیغه یابی آغاز نو رفتم. صدای خندههاشون از تو اتاق میاومد. بغض گلوم رو قورت دادم و چندتقه به در زدم. با صدای بفرمایید گفتن ورود به پنل کاربری آغاز نو در رو باز کردم و وارد شدم. نگاه متعجب هر دوشون دوخته شد بهم، دختره که حتی اسمشم نمیدونستم با لهجه خارجیش گفت: -چی میخوای نگاه غم بارم رو به آرشام دوختم و گفتم: -چند لحظه ما رو تنها بذار، با ایشون حرف دارم!
آغاز نو صفحه اصلی انداخت و آرشامم سرش رو تکون داد
دختره نگاهی به آغاز نو صفحه اصلی انداخت و آرشامم سرش رو تکون داد. از اتاق خارج شد و من رو با ورود به پنل کاربری آغاز نو تنها گذاشت. جلو رفتم و رو به روی آرشام وایسادم و گفتم: -چرا؟! فقط بگو چرا؟! غمگین نگاهم کرد و گفت: -چی چرا؟! -چرا این کارو باهام کردی؟ -متاسفم سایت همسریابی با شماره! -متاسف شدن تو دردی از من دوا میکنه؟ هان لعنتی؟ چهجوری تونستی با احساساتم بازی کنی؟ من رو عاشق خودت بکنی و بعد بگی تموم شد، نمیخوامت، برو! مگه میشه صیغه یابی آغاز نو! دلیل کارات رو میخوام همین باید بگی!
چیزی برای گفتن ندارم؛ فقط من رو ببخش و اگه دوستم داری صبر کن! خنده هیستریکی کردم و گفتم: -صبر؟ از کدوم صبر حرف میزنی؟! میخوای وایسم و جلوی چشمم ببینم با یه دختر دیگه ازدواج میکنی و خوشحالی؟ تو این رو از من میخوای؟ -ببین ترالن میدونم ناراحت شدی؛ اما به شرفم قسم نمیتونم توضیح بدم. اگه دوستم داری صبرکن! -ناراحت؟ آتیش گرفتم با این کارت ورود به پنل کاربری آغاز نو آتیش! وقتی تو من رو دوست نداری و عشقت رو نثار یکی دیگه کردی برای چی برات صبر کنم؟! میرم صیغه یابی آغاز نو ولی بدون دیدار ما میمونه برای قیامت؛ چون هیچوقت به خاطر قلبی که شکستی، غروری که خُرد کردی، احساسی که نادیدهاش گرفتی نمیبخشمت! خداحافظ.
سایت همسریابی با شماره صبرکن
سایت همسریابی با شماره صبرکن. به صدا زدناش اهمیتی ندادم و سمت اتاقم رفتم. دوش مختصری گرفتم و لباسام رو پوشیدم. چمدونم رو برداشتم و از اتاق خارج شدم. از پلهها پایین رفتم. همه با ناراحتی رو مبل نشسته بودن و فقط صورت شیدا خانم و غزاله و اون دختره شاد بود. نگاه غرق اشک مامانی تو صورتم