بخاطر خود صیغه میشم اینم شمارم قم
او را بزنند، زندانی کند و یا حتی بکشد. این هم بدون کوچکترین مشکلی می توانست انجام بگیرد و حتی دوستان و هم قطاران دوک هم صیغه میشم اینم شمارم تبریز را ملامت نمی کردند. و اما در مورد ایزابل... اگر این موضوع بر ملا می شد هیچکس باور نمی کرد که ازدواج صیغه میشم اینم شمارم به عنوان یک زن هنرپیشه عفیف و نجیب باشد. صرف این که او یک هنرپیشه بود کافی بود که همه صیغه میشم اینم شمارم قم را محکوم کنند. اگر بخاطر خود صیغه میشم اینم شمارم قم هم که شده بود برای ایزابل اگر امکان داشت بهتر بود که مسئله را پنهان نگاه دارند. سیگونیاک از فرط خشم از خود بی خود بود و برای گرفتن انتقام حاضر بود هر کاری انجام دهد و سوگند خورد که انتقام این کار را از دوک بگیرد حتی اگر لازم باشد آسمان و زمین را بهم بیاورد. ولی وقتی کمی آرام تر شد از خود را مجبور دید که اعتراف کند که هرود و بلازیوس حق داشتند که به صیغه میشم اینم شمارم شیراز توصیه می کردند که آرام باشد و سر و صدا به راه نیاندازد.
ولی در همین وقت چشم و گوششان را باز و منتظر اجرای نقشه های شیطانی دوک می بایستی باشند. دوک دو والومبروز که صورتی مثل فرشته و سیرتی مثل دیو داشت و پیدا بود که دست از کارهای ناشایست خود بر نمی دارد هر چند که تا این لحظه در هیچ یک از نقشه هایش موفق نشده بود. ایزابل دست های سیگونیاک را در دست خود گرفت و در کمال عشق و محبت کمی او را نکوهش کرد که بی جهت خود را به مخاطره می اندازد. ظرافت ایزابل بیشتر از هر چیز دیگر باعث شد که ازدواج صیغه میشم اینم شمارم احساس آرامش کند و بعد از چند لحظه تسلیم خواسته های ایزابل شده و به صیغه میشم اینم شمارم قم قول داد که کاری بر عکس نظر صیغه میشم اینم شمارم شیراز انجام نداده و دوک خطا کار را بحال خود بگذارد. نمایش جدید گروه با استقبال خیلی زیادی مواجه شد.
زیبایی پاک و تواضع با وقار ایزابل، فریبندگی درخشان سرافینا، سرزندگی و عشوه گری جادویی ندیمه، گزافه گویی کاپیتان فراکاس، یال و کوپال شاهانه ستمگر، زیبایی مردانه لئاندر، بذله گویی فضل فروش، شیطنت های با نمک اسکاپین و بازی بدون نقص گیس سفید در پاریس غوغایی بپا کرد. حالا دیگر دست یابی به آرزوهای دیرینه اشان چندان دور بنظر نمی رسید. حالا که تحسین پاریسی ها را بخود جلب کرده بودند قدم بعدی بطور طبیعی دربار بود. پادشاه در سن ژرمن بود و شایعاتی بگوش آن ها می رسید که قریب از آن ها برای اجرای نقش در دربار دعوت بعمل خواهد آمد. شاه که در باره موفقیت این گروه شنیده بود شخصا اظهار تمایل کرده بود که آن ها را ببیند. هرود که نقش خزانه دار را داشت از این اخبار که برای آن ها بالاترین افتخار بود غرق سرمستی می شد. در این حال که آنها بی صبرانه منتظر بودند که چنین افتخاری نصیب آن ها بشود یک فهرست بلند بالا از اشراف درجه اول تشکیل شده بود که از آن ها برای اجرای نمایش خصوصی در کاخ هایشان دعوت به عمل آمده بود.
این طور معلم شد که صیغه میشم اینم شمارم شیراز
خیلی زود این به صورت یک مد جدید در آمد که اشراف، دوستان و همقطاران خود را برای تماشای این تئاتر به کاخ خود دعوت کنند. چنین بود که وقتی در یک روز زیبا یک آقای متشخص با ریشی با شکوه برای دیدن صیغه میشم اینم شمارم تبریز به هتل خیابان ' دوفین ' آمد هرود ابدا دچار تعجب نشد. او به دریافت دعوت کاملا معتاد شده بود. این آقای متشخص درخواست کرد که با هرود یک مذاکره خصوصی داشته باشد. این طور معلم شد که صیغه میشم اینم شمارم شیراز سر پیشخدمت و امین یکی از اشرافزادگان بزرگ که در کاخی در نزدیکی پاریس می زیست بوده و به آن جا آمده بود که از طرف اربابش کنت دو پومروی از صیغه میشم اینم شمارم قم و گروهش دعوت کند که برای اجرای نمایشی به کاخ صیغه میشم اینم شمارم تبریز بروند.
این مرد سال خورده لباسی فاخر از مخمل مشکی پوشیده و یک زنجیر طلای قطور بدور گردنش داشت. صورتش کمی آفتاب سوخته و موهای بلندش که روی شانه هایش ریخته بود، ابروان پرپشت، سبیل بزرگ و ریشی انبوه تماما به سفیدی برف بودند. ازدواج صیغه میشم اینم شمارم یک رفتار پدرانه شکوهمندی داشت و بسیار مبادی آداب و شسته رفته بود. ازدواج موقت صیغه میشم اینم شمارم با متانت به هرود گفت: " آقا... آیا شما هرود معروف هستید که من دنبال ازدواج موقت صیغه میشم اینم شمارم می گردم؟ مدیر با کفایت گروه هنری که هم اکنون در پاریس اقامت دارند؟ شهرت شما از حد و مرز این شهر تجاوز کرده و حتی بگوش ارباب گوشه گیر من که در کاخی در جنگل های نزدیک پاریس زندگی می کند رسیده است.