بی توجه به صیغه طهوران چند قدم جلوتر به راه افتاد. بنفشه خوب میدانست من به شدت از این کار میرنجم اما او به قصد این کار رو صیغه طهورانیس داده بود تا من رو رنج بده. از این رو با بی تفاوتی سر برگردوندم و با نگاه کردن به بچه ها مسیر رو طی کردم. زمانی که هر دو روبروی هم نشستیم دستم رو به لیوان داغ چای گرفتم و صیغه طهوران عمیقی کشیدم. با خودم فکر کردم که چقدر با این کار ارامش پیدا میکنم. نگاهم رو به صورت صیغه طهورانیس دوختم و از این که اینقدر حرص میخورد لبخند زدم. او که لبخندم رو دیده بود کالفه و عصبی گفت: -چیه؟ کجای قیافه من خنده داره؟ نکنه رو پیشونی من نوشته هالو که تو داری میخندی؟ خنده ام شدت گرفت. دستم رو جلوی دهانم گذاشتم تا متوجه نشود. اما او که تیزتر از این حرفها بود سرش رو تکان داد و کفت: -صیغه طهوران که. بعد از این همه سال دوستی هیچ فکر نمیکردم اینقدر غریبه باشم که بهم نگی توی اون سر کوچیکت چی میگذره.
چی کار میکنی صیغه طهورانیس؟
و بعد حالت نگاهش رو جدی کرد و به سمتم خم شد و دستم رو گرفت و گفت: -داری با خودت چی کار میکنی صیغه طهورانیس؟
داری خودتو داغون میکنی. کجای کارت گیره دختر خوب؟ دستش رو نوازش کردم و نگاهم رو به سوی حلقه اش کشیدم و اروم زمزمه کردم -طهوران صیغه موقت رو گرفتم. میخوام ازدواج کنم. سرم رو که باال گرفتم با نگاه یخ زده و مبهوت بنفشه روبرو شدم. ادامه دادم: -با پرهام هنرمند. حس میکنم درکم میکنه. با مامان هم صحبت کردم، نظرش مساعده. بهار هم توی این مدت بارها گفته که پسر خوبیه. اون من رو دوست داره و مطمئنم با شرایط من کنار اومده. اخه دیشب تماس گرفت و ازم خواست تا باهاش برم بیرون... دیگه بسه هر چی منتظر سروش موندم. منتظر موندن من بی فایده است. سروش زندگیش رو بدون من از سر گرفته. پس چرا من خودم و یه بچه رو به خاطر صیغه طهورانیس از بین ببرم؟
سامان یه پدر میخواد. یه کسی که بتونه بهش تکیه کنه. درست مثل من. طهوران صیغه موقت دنبال یه سایه سر میگردم. میفهمی چی میگم بنفشه؟ ازم نخواه صبر کنم. ازم نخواه... چون دیگه نمیتونم. دیگه خسته شدم از این بازی تکراری. بنفشه اب دهانش رو فرو خورد و برای لحظه ای نگاه از صورت من گرفت. باز هم میخواستم حرف بزنم. انگار متقاعد کردن او برایم از هر چیزی مهمتر بود. صیغه طهوران نداشتم دوستی با بنفشه رو از دست بدم. دوستی با کسی که توی بدترین شرایط زندگیم کنارم بود و خواهرانه بهم محبت کرد. حاال چرا باید او رو از دست می دادم.
میدونستم که طهوران ورود با ازدواجم با هیچ کسی جز سروش موافق نیست
میدونستم که طهوران ورود با ازدواجم با هیچ کسی جز سروش موافق نیست. طهوران صیغه موقت من تمام فکرهایم رو کرده بودم و حاال داشتم تصمیم گیریم رو برای دیگران اعالم میکردم.در این مدت من بودم که عذاب کشیدم نه بنفشه و نه دیگران. انها توی زندگی خودشون بودند و هرازگاهی با یاداوری من اهی میکشیدند در حالی که شب و روز کار من، کار پاییز اه کشیدن شده بود. -ببین طهوران ورود... سرش رو برگردوند و به صورتم نگاه کرد.
چشماش از اشک تر شده بود و چشمانش برق میزد. دستم رو عقب زد و اروم از روی صندلی بلند شد و زمزمه کرد: -مبارکت باشه... و طهوران صیغه موقت هیچ حرفی از سلف خارج شد. با رفتن او سرم رو تکون دادم و با خودم زمزمه کردم که چرا هیچ کس من رو درک نمیکنه؟ اگه میموندم و عذاب میکشیدم خوب بود؟ بنفشه حتی طهوران ورود باقی مانده رو هم شرکت نکرده بود و به منزل رفت و من رو در تنهایی خودم باقی گذاشت. زمانی که دانشگاه رو به مقصد خونه ترک میکردم روبروی درب دانشگاه با ماشین پرهام روبرو شدم. به قدری از دیدنش جا خوردم که انگار طهوران ورود منتظر او نبوده ام. وقتی صدای بوق ماشینش رو شنیدم و چند ثانیه بعد خودش رو دیدم که دستش رو روی سقف ماشینش گذاشته و نگاهم میکند تازه متوجه قرارم با او شدم. اهسته جلو رفتم و سالم کوتاهی کردم و او هم با لبخند پاسخ داد.