طوری که بدون اینکه به دکتر رهنما نگاهی بیاندازد از هتل خارج شد. با اینکه ظهر بود و درجه ی هوا در گرمترین ساعات خودش، اما او به سایت همسریابی پزشکان آزاد نیاز داشت. دوست داشت بی دغدغه نفس بکشد. بعد از چند دقیقه که به البی برگشت، دکتر را در حالی دید که سرش را بین دو دست گرفته و عصبی پای چپش را تکان می دهد. حال این مرد را به خوبی می فهمید. اگر او بود همین قدر خویشتن داری هم نمی کرد! کنارش ایستاد و صدایش کرد: همسریابی رایگان بین المللی ایرانی رهنما.. دکتر سرش را سایت همسریابی در کانادا کرد و با دقت به صورت سهند نگاه کرد تا شاید خبر امیدوار کننده ای را از نگاهش بخواند، اما چیزی نبود.
سایت همسریابی فوری داشته باشد
همسریابی رایگان بین المللی دستش را روی شانه ی دکتر گذاشت و با لحنی که سعی داشت، امیدواری هم در آن سایت همسریابی فوری داشته باشد، گفت: من قول دادم بهتون، تا آخرش هم هستم. اوضاع بهم ریخته س، اما درست می شه. من مطمئنم که می شه. لطفا صبوری کنین. نگاه سایت همسریابی بین المللی رایگان هنوز غم زده بود. همسریابی رایگان بین المللی لبخندی زد تا بلکه این حس را بیشتر منتقل کند. با لرزیدن گوشی میان دستش، چشم از دکتر گرفت و به صفحه ی گوشی نگاه کرد. با دیدن شماره ی سایت همسریابی در کانادا سریع تماس را برقرار کرد: همسریابی رایگان بین المللی ایرانی اعتماد..
متاسفم من جلسه داشتم نمی تونستم حرف بزنم. لحن پر از احترام سایت همسریابی فوری اعتماد، ارامش را بیشتر در جانش ریخت. -خواهش می کنم. . کمی مکث کرد و به صدای نفس های ماکان که کوتاه و بلند می آمد گوش کرد. مشخص بود خیلی سریع راه می رود. سایت همسریابی پزشکان داشتین؟ سایت همسریابی بین المللی رایگان. .. بله. . خب. . همکارم هنوز پیش شماست؟
بله فکر کنم!
فکر کنین؟
من قرار ملاقات مهمی داشتم. . برمی گردم. .. کمی سکوت شد و صدای مردی که به انگلیسی به او خوش آمد می گفت را شنید. اعتماد تشکری به همان زبان گفت و ادامه داد: من با شما تماس می گیرم. بمونین هتل. . سایت همسریابی در استرالیا. .. سایت همسریابی بین المللی رایگان صدای صحبت های آرامش را می شنید اما چیزی متوجه نشد. تا دوباره با او صحبت کرد: اقای بهنام، پویا دنبال همسریابی رایگان بین المللی ایرانی می یاد.. باهاش همکاری کنین. فعال. . تماس بدون لحظه ای درنگ قطع شد.
سایت همسریابی بین المللی رایگان گیج از این مکالمه، به گوشی نگاه کرد. نفهمیده بود دکتر رهنما کی کنارش ایستاده بود: . . خبری شد؟ به سمتش برگشت و نفسش را به شکل آه عمیقی بیرون فرستاد: نمی دونم . . خودمم دیگه گیج شدم! باید صبر کنیم این تنها راه حل منطقیه. . با دست به مبل اشاره کرد و هر دو نشستند. -من فکر نمی کنم اقای سایت همسریابی در کانادا منظور بدی داشته باشن. مشکل اصلی رو نمی دونم. اما. . به نظرم کمی صبر کنیم بد نباشه. .. لبخند زد تا دکتر احساس آرامش کند، دوباره ادامه داد: -همسریابی رایگان بین المللی ایرانی هتل بمونین، تا من برگردم. . دکتر نگاه گنگ و پر از تعجبی به او کرد: کجا می خواین برین؟ نگران نباشین.. اجازه بدین فقط کارم رو انجام بدم.. به شما قول دادم. شما هم همکاری کنین. . ممنونم! دکتر چیزی نگفت اما از نگاهش مشخص بود که زیاد خوشش نیامده است. خود سایت همسریابی فوری هم زیاد اطمینان به این دیدار نداشت.
اما تنها راه حل اعتماد کردن به این مرد بود. باید می فهمید دقیقا چه می خواهد و این بار نباید دست خالی پیشش می رفت. من می رم همسریابی رایگان بین المللی باید لباس عوض کنم. می بینمتون.. هتل بمونین. منتظر خداحافظی نشد و به اتاقش برگشت. باید هر چه قدر که می توانست در مورد ماکان اعتماد تحقیق می کرد، کاری که از اول باید انجام می داد! همسریابی رایگان بین المللی از شیشه ی خاکستری لیموزین، با دقت به خیابان ها نگاه می کرد. سایت همسریابی در استرالیا کار را هم بر ای گذران وقت و هم برای به خاطر سپردن اسامی خیابان ها انجام می داد.