ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل میترا
میترا
45 ساله از قزوین
تصویر پروفایل مرجان
مرجان
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل محمد
محمد
51 ساله از تهران
تصویر پروفایل امین
امین
37 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل سلمان
سلمان
40 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل حسین
حسین
40 ساله از قم
تصویر پروفایل بی نام
بی نام
38 ساله از نوشهر
تصویر پروفایل رقیه
رقیه
44 ساله از تهران
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
43 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل رضا
رضا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل مهرداد
مهرداد
46 ساله از کرج

صفحه اصلی سایت همسر یابی بهترین همسر چیست؟

چشم هایم که کم، کم داشت به روشنایی عادت می کرد را کاملا باز کردم: _شوهرت کجاست؟ نشمیل به طرفم آمد و روی وب سایت همسریابی بهترین همسر نشست.

صفحه اصلی سایت همسر یابی بهترین همسر چیست؟ - سایت همسر یابی بهترین همسر


صفحه اصلی سایت همسر یابی بهترین همسر

روی وب سایت همسریابی بهترین همسر خوابیدم.

تلفن بدون هیچ خداحافظی بوق آزاد زد، هه چه راحت اعتراف هم می کند. از روی صندلی بلند شدم و روی وب سایت همسریابی بهترین همسر خوابیدم. صداهای بیرون، خبر از آمدن کسی را می داد، حال و حوصله مهمان بازی و تعارف به خورد هم دادن را نداشتم، پتو را تا روی سرم بالا کشیدم و چشم هایم را بستم. سرم سنگین بود، آترا با آن چیزهایی که پشتش می گفتند، خیلی فرق داشت، خیلی متفاوت بود. در صفحه اصلی سایت همسر یابی بهترین همسر باز شد، این را از باریکه نوری که روی دیوار صفحه اصلی سایت همسر یابی بهترین همسر افتاد فهمیدم. چشمان را بستم و خودم را به خواب زدم.

مهمان ها از صفحه اصلی سایت همسر یابی بهترین همسر به بیرون بکشانتم.

احتمال می دادم که مادرم باشد تا برای دیدن مهمان ها از صفحه اصلی سایت همسر یابی بهترین همسر به بیرون بکشانتم. امروز روز پر دغدغه ای بود، باراد هنوز به طوره کامل به من اعتماد نکرده و از کارهایش دور نگهم می دارد. من هنوز کارایی خود را در آن گروه نفهمیدم! دستی روی موهایم نشست و آرام موهایم را نوازش کرد و در گوشم نجوای عشق پیچید. _صفحه اصلی سایت همسریابی بهترین همسر جونم خوابی؟ مگر دلم می آمد جواب خواهرزاده کوچکم را ندهم. در همان حالت گفتم: _نه دایی جون بیدارم. با صدای لوسش گفت: _می شه بغلت بخوابم؟_بخواب، پرنسس بخواب! کنارم خوابید و گفت: _چرا صدات خسته است؟

سایت همسریابی همسریابی بهترین همسر را در آغوش گرفتم.

لپش را کشیدم ولی حرفی نزدم، پنج سالش بیشتر نبود ولی بیشتر از سنش می فهمید، سایت همسریابی همسریابی بهترین همسر را در آغوش گرفتم. حس آرامشی بهم تزریق شد، زیر لب زمزمه کردم: _عشقه دایی. در اتاق نیمه باز شد، نشمیل نجوا کرد: ساحل بدو بیا بیرون صفحه اصلی سایت همسریابی بهترین همسر خوابه. بلند گفتم: _نه نشمیل بیدارم. نشمیل نزدیک چراغ شد و چراغ را روشن کرد، دستم را سایبون، چشمم کردم و گفتم: خاموش کن اون لامصب رو! نشمیل لبش را به دندان گرفت: _بچه اینجاست. ساحل با چشم های درشتش به من چشم دوخت: _دایی لامصب یعنی چی؟ با خنده گفتم: _گل، شکلات، حبه قند.

نشمیل چشم غره ای به من رفت و رو به سایت همسریابی همسریابی بهترین همسر کرد: نه دخترم صفحه اصلی سایت همسریابی بهترین همسر بی ادبه، این حرف خیلی حرفه بدیه. دوباره خندیدم: _لامصب؟ اصلا حرف زشتی نیست. نشمیل لبش را با حرص گزید: -کارن!! خندیدم، از بچگی اذیت کردن نشمیل حالم را خوب می کرد. جانم کشداری گفتم و نشمیل گفت: _منم تو بچه دار شی بدتر از این چیزا رو بهش یاد می دم. از لحن بچگانه اش خنده ام گرفت. نشمیل با چشم هایش برایم خط و نشان کشید. چشم هایم که کم، کم داشت به روشنایی عادت می کرد را کاملا باز کردم: _شوهرت کجاست؟ نشمیل به طرفم آمد و روی وب سایت همسریابی بهترین همسر نشست، خجول گفت: _دیشب تا دیر وقت کار می کرد، دیگه نیومد. اخم هایم را در هم کشیدم: _بهش بگو رفیق خیلی با معرفتی!

مطالب مشابه