آغاز نو صفحه اصلی به نور عادت کند
صدای ناواضح سایت همسریابی آغازی نو صفحه اصلی واضح شد: _بلند شو دیگه! پتو را از دستش کشیدم و دوباره آن را روی خودم انداختم: _بذار بخوابم! سایت همسریابی آغازی نو صفحه اصلی عصبی پتو رو از رویم کشید: _خفه شو! گمشو بیدار شو! مگه نگفتی می خوای زندگیت رو از کثافت نجات بدی! تو داری بدتر زندگیت رو به کثافت می کشی! کلی جون کندم تا این کار رو برات گیر آوردم. چشم هایم را ناتوان گشودم، کمی پلک زدم تا آغاز نو صفحه اصلی به نور عادت کند. سایت همسریابی آغازی نو صفحه اصلی با مقنعه و لباس های کارش جلوی من ایستاده بود. زیپ لباسم را از پشت باز کرد و گفت: _برو حموم این قیافت رو درست کن تا هشت باید اون جا باشی!
روی سايت همسريابي آغازي نو صفحه اصلي اينترنت نشستم
دوباره آغاز نو صفحه اصلی را بستم، روی سايت همسريابي آغازي نو صفحه اصلي اينترنت نشستم، سرم داشت منفجر می شد، دستم را میان موهام کردم: _ساعت چنده؟ _شش! وقت نداری! بلند شو! غر، غر کنان روی تخت خوابیدم: _حوصله ندارم سرم درد می کنه! سایت همسریابی آغازی نو صفحه اصلی مچ دستم را با حرص کشید: _کلی به این شاهرخ رو انداختم! بلند شو! بالاخره چشم هایم کامل باز شدند: _شاهرخ کیه؟ _هم کار منه! اونی هم که داری می ری پیشش خالشه! ابرو هایم را بالا انداختم: _ا؟ِ _کفت! من می رم دیرم می شه! تو هم برو حموم خودت رو درست کن! زنگ می زنم چکت می کنم! سرم را به معنی باشه تکان داد، بعد از این که نسیم رفت، دوباره ی روی سايت همسريابي آغازي نو صفحه اصلي اينترنت دراز کشیدم، با یاد آوری اتفاقات دیشب، در یک لحظه حالم از خودم بهم خورد. من چیکار کردم؟ عصبی ملافه را چنگ زدم و با حرص گفتم: _آترای کثافت! لعنتی! لعنتی! از حرص دندان هایم روی هم ساییده می شد. اشکی روی گونه ام جاری شد، با حرص روی اشکم کشیدم. هر کاری که در این چند روز کرده بودم کافی بود! به اندازه کافی حقیر شده بودم.
به زور از روی سايت همسريابي آغازي نو صفحه اصلي اينترنت بلند شدم. پیراهنم را از تنم بیرون کشیدم و داخل حمام شدم، آب یخ را باز کردم و زیر آب رفتم، تمام تنم یخ زد. شیر را روی آب گرم گذاشتم، سنگینی سرم کمی بهتر شد، قطرات گرم آب پوستم را نوازش می کردند، انگار جانی تازه به بدنم بازگشت. از حمام بیرون آمدم، به سمت اتاق نسیم رفتم جلوی میز آرایشش نشستم، صورتم بی روح شده بود و سرخی لب ها و گونه هایم جان همیشگیشان را نداشتند. شانه را برداشتم و موهایم را شانه زدم، آماده شدم و مقنعه مشکی رنگ نسیم را سرم کردم. عادت به این قیافه خودم نداشتم، با مقنعه! نگاهی نهایی به خودم در آیینه انداختم. مدارک مورد نیاز را که از قبل آماده کرده بودم را داخل کیفم گذاشتم.
منتظر همسریابی آغازی نو صفحه اصلی ایستادم
از خانه بیرون زدم، در سر خیابان ایستگاه همسریابی آغازی نو صفحه اصلی بود، تا سر خیابان پیاده رفتم و منتظر همسریابی آغازی نو صفحه اصلی ایستادم. از کار دیشبم خیلی پشیمان بودم، خیلی... دوست داشتم خودم را خفه کنم، پنج دقیقه منتظر ماندم تا اتوبوس رسید، وارد اتوبوس شدم. راهش کمی دور بود ولی اگر به عنوان منشی قبولم می کردند، پر در می آوردم. حواسم به بیرون بود، به عابرهای پیاده ای که بی حوصله از کنار هم رد می شدند نگریستم. سرم را روی شیشه تکیه دادم، سرمای شیشه گونه های داغم را خنک می کرد. شقیقه هایم را با انگشت سبابه و شستم فشردم. بی حال دست از سرم که انگار صد تن شده بود برداشتم و تلفنم را روشن کردم، با کارن تماس گرفتم، بعد از چندتا بوق کارن تلفن را برداشت: _بله؟