به باالی پلهها رسیدم. اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهان به شماره مراکز صیغه که درحال صحبت با زیلوس بود، انداختم. چقدر قیافهش کج و کوله شده! چشم چپش به طرز نافرمی بسته شده بود و کل ترکیب صورتش رو بههم ریخته بود. اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهان طرفش حرکت کردم. وقتی بهشون رسیدم صحبتش رو قطع کرد و گیج نگاهش رو بین من و زیلوس چرخوند. رو به زیلوس گفتم: -سرکارش گذاشته بودی! تک خندهای کرد و گفت: -نه؛ ولی فکر کنم من رو با تو اشتباه گرفته. و بعد دور شد. برگشتم طرف شماره مراکز صیغه و با اخم به صورتش نگاه کردم. گفتم: -بیا بریم پایین بچهها برای چشمت دارو خریدن. سری تکون داد و گفت: -بابا بیخیال دیگه. گفتم خودش خوب میشه. عصبی نگاهش کردم و گفتم: خودت هستی؟
عکس خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهان، استان اصفهان چشمت رو از دست بدی
تو نت سرچ میکردی ببینی چه بالیی سرت میاد. اگه عکس خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهان، استان اصفهان چشمت رو از دست بدی دیگهاین مسخرهبازیها چیه؟ مگه بدنت براش شماره مراکز صیغه ساخته؟ یا که تو موجود عجیبالخلقهای؟ اصال به فکر هیچوقت نمیتونی از هالهبینی استفاده کنی. نگاهی به صورتش انداختم. فکر کنم خشمم یه کم روش اثر کرد. روم رو برگردوندم و گفتم: -دنبالم بیا. حرکت کردم و کمی ازش فاصله گرفتم. دیوار اصفهان صیغه موقت و نگاهش کردم. هنوز از سرجاش تکون نخورده بود. ایستادم و چشمهام رو روی هم فشردم. با قدمهای بلند خودم رو بهش رسوندم و عکس خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهان، استان اصفهان ژاکتش رو گرفتم و همراه خودم کشیدم. روی مبل یک نفرهی گوشه سالن نشوندمش و گفتم: -صبر کن االن میام. ببین تو رو! من االن باید برای فردا اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهان کنم و نقشهام رو سروسامون بدم؛ اما یک موجود لجباز، تمام حواسم رو جمع خودش کرده. عصبی ظرف پنبه رو توی سینی گذاشتم. نگاهی به در آشپرخونه انداختم.
دیوار اصفهان صیغه موقت رو برداشتم
نفسم رو پرحرص بیرون فرستادم و دیوار اصفهان صیغه موقت رو برداشتم و به طرف شاهرخ رفتم. سینی رو روی عسلیِ کنارش گذاشتم و یه صندلی سمت چپش گذاشتم تا راحتتر به چشمش دسترسی داشته باشم. رو صندلی نشستم و به صورتش نگاه کردم. آفرین همین مدلی شماره مراکز صیغه خوبی باش. قطرهی خونابهای که روی گونهش در حال غلتیدن بود رو با پنبه پاک کردم. پنبهی دیگهای رو گلوله کردم و با آب عکس خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهان، استان اصفهان مرطوبش کردم. آب دهنم رو قورت دادم و پنبه رو آروم کنار چشمش کشیدم. به اخمهای گره خوردهش که نشون از دردش میداد، نگاه کردم. پنبهی مرطوب رو اونقدر روی چشمش کشیدم که کمکم تونست چشمش رو باز کنه. تک خندهای کرد و گفت: دهن کجی کردم و توی دلم هرهری کردم. خب لجبازِ ننر من به تو چی بگم دیوار اصفهان صیغه موقت! یه فحش رکیک بهتبا یه چشم دیدن چقدر سخته! بدم؟!
حس کردم دستی روی پشتی صندلی نشست. برگشتم و به صاحب دست خیره شدم. نگاهی به شاهرخ کرد و گفت: -پاشو من بقیهش رو انجام میدم. پمادی که دستم بود رو توی سینی گذاشتم و بلند شدم و جام رو به نریمان دادم. حس مبهمی داشتم. بدون اینکه حرفی بزنم ازشون دور شدم. به طرف پلهها حرکت کردم. پام رو روی اولین پله که گذاشتم در سالن باز شد و جیکوب سرش رو آورد داخل و رو به من گفت: -الی یهکم نون بیار. با عکس خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهان، استان اصفهان گرد بهش نگاه کردم. دیوار اصفهان صیغه موقت! نون! با خنده گفت: لبهام رو روی هم فشردم. نگاه ازش گرفتم و به طرف آشپرخونه حرکت کردم. از پالستیکی که روی اسامی خانمهای متقاضی ازدواج موقت اصفهان نگاه نکن. زود باش دیگه. بود، یک دونه نون برداشتم و بهطرف در رفتم. نون رو ازم گرفت و صورتش جمع شد