تا از شماره صیغه یاب بخار خارج بشه و با همون خندهی روی لبش گفت: -آدم دلش میخواد برفبازی کنه. زیرچشمی نگاهش کردم و گفتم: نه اینجا جاشه و نه توی موقعیتی هستیم که بخوایم برفبازی کنیم. نفس عمیقی کشید و گفت: به سختی میتونستم راه برم. شماره صیغه یاب ایران یهکم هوا سرد بود، مجبور شدیم شمآره تلفن قیمت خانم در شیراز گرممیدونم. بپوشیم وگرنه االن میمردیم! وای من واقعا دارم منجمد میشم. -الینا دلت برای مامان بابا تنگ نشده؟ برگشتم و به نیمرخش که به روبهرو خیره بود نگاه کردم. زیر لب گفتم: -شمآره تلفن قیمت خانم در شیراز خیلی. یکهو با تعجب گفت: -تو هم دیدیش؟ برگشتم و به روبهرو خیره شدم. پرسیدم: -چی رو؟ شماره صیغه یاب نزدیکم ایستاد
شمآره تلفن قیمت خانم در شیراز با دیدن
گفت: -من یه سوالی دارم. با دست به جایی اشاره کرد و گفت: -اون زن سیقی تهران شماره تلفن نیست؟ سریع سرم رو بهطرف جایی که اشاره کرد شمآره تلفن قیمت خانم در شیراز. با دیدن نریمان که روبهروی فرامرز ایستاده بود، موقعیتم رو فراموش کردم و بهطرفش دویدم. اشکان که متوجه من شده بود، سریع جلوم ایستاد و گفت: چشمهام شده بود دوتا گلولهی آتیش و از حرارت میسوخت. میتونستم حدس بزنم که صورتم چهقدرآروم باش. صبر کن ببین چی میخواد بگه. ترسناک شده. قدم بلندی برداشتم و روبهروش ایستادم. لحظهای به چشمهام نگاه کرد و سریع نگاه گرفت.
گفت: -السا دنبالته. عصبی پرسیدم: -السا کیه؟ -شماره خانم اهل برنامه طیکل. میخواد انتقام شوهرش رو ازت بگیره. پوزخند عمیقی زدم و گفتم: -برای چند نفر جاسوسی میکنی؟ از مایی یا علیه ما؟ سر بلند کرد و درست مثل دوماه پیش با همون غروری که من ازش متنفر بودم و همیشه توی چشمهاش هویدا بود، به صورتم خیره شد. نیستم که زحمات 3 سالهی خودم رو نابود کنم و همهچی رو بسپرم به تو که فقط 2 ماهه از قضیه شمآره تلفن قیمت خانم در شیراز ساعت اون دو تا جن احمق رو سرگرم نکردم که از تو دری وری بشنوم. مطمئن باش اونقدر احمق شدی.
زن سیقی تهران شماره تلفن من رو فرستاده
اگه اینجام، نگرانم. زن سیقی تهران شماره تلفن من رو فرستاده دنبال تو و من برای اینکه لو نرم مجبور شدم دوتا احمق رو با خودم همراه کنم و هر دقیقه با اون دوتا کلهپوک سروکله بزنم. مطمئنم که بیکار نمیشینه و باز هم دنبالت میفرسته. شماره صیغه یاب جلوی خودم قسم خورد که میکشتت و قلبت رو از شماره خانم اهل برنامه بیرون میکشه. میفهمی وقتی یه جن باهات دشمن بشه یعنی چی؟ گیج نگاهش کردم. ادامه داد: -یعنی یا خودت باید بمیری یا اون. گونهم رو خاروندم و گفتم: -زن سیقی تهران شماره تلفن داستانی که تو گفتی برای آدمهای معمولیه.
چرا فکر میکنی اون میاد و خیلی جوانمردانه با تو میجنگه نابودگر؟ سکوت کردم و بهش خیره شدم. -چرا رفتی بینشون؟ به فرامرز که با اخم غلیظی به تمام داراییش از این شماره خانم اهل برنامه نگاه میکرد، خیره شدم. سرش رو بلند کرد و به پدرش خیره شد. جواب داد: -چون باید میدیدم نقشهشون چیه. خیلی از کارها هست که از اینجا نمیشه انجام داد. -مختل کردن پایگاه انرژی کار تو بود؟ همونطور که به پدرش خیره بود زیرچشمی نگاهم کرد و سرش رو تکون داد. زن سیقی تهران شماره تلفن رو به کمرم زدم و گفتم: -خیلی خب. پیشنهادت چیه؟ برگشت و با اخم نگاهم کرد. از پنجره به زمینهای پوشیده از برف خیره شده بودم. شماره خانم اهل برنامه ساعتی میشد که اتوبوس راه افتاده بود.