خودم باید با تلفن دفتر همسریابی در تهران صحبت میکردم، بارها طول و عرض اتاقم و متر کردم و حرفام و تمرین کردم. باید نوید رو مجاب میکردم و بهش از تموم دروغ هایی که به تلفن همسر یابی گفته بودم، اطالعات میدادم. هوفی کشیدم و رفتم به نشیمن، اشکان، سر نوید و با مشکالت کاریش و رئیس بد همسریابی شماره تلفن گرم کرده بود. تلفن سایت همسریابی و به هم گره زدم و نفس عمیقی کشیدم. نوید میشه چند دقیقه ای حرف بزنیم؟ آره بشین. نگاهی به اشکان کردم و گفتم: دوتایی. اشکان از حرفم ناراحت شد و گفت: حاال ما غریبه شدیم ؟
چشم غره ای رفتم و گفتم: تو میتونی از این فرصت استفاده کنی، بری تو اتاقت و صد بار از روی اسم روشنک بنویسی تا ملکه ذهنت بشه، بلکه اون دوست دختر مسخرت دست از سر من برداره. حله؟ چشمکی زد و با لحن ثابت همیشیگیش گفت: قهر کردنتم خوبه همسریابی شماره تلفن. گوشی و سوئیچ ماشین و از روی میز برداشت و رفت بیرون. چیزی شده؟ روبروش نشستم و سرم و انداختم پایین.
تلفن سایت همسریابی و روشن کرد
تلفن همسر یابی یکی دو روز دیگه میاد اینجا. که چی؟ میخواد تورو ببینه، باهات حرف بزنه. تلفن سایت همسریابی و روشن کرد و دستی به سرش کشید. چه حرفی؟
تلفن دفتر همسریابی در تهران من دوسش دارم. گر گرفته بود
که من و از تو خواستگاری کنه. نگاهش و ازم دزدید و به گوشه نشیمن خیره شد. کامی گرفت و گفت: پس هنوزم دست بردار نیست؟ تلفن دفتر همسریابی در تهران من دوسش دارم. گر گرفته بود، و دستش از عصبانیت میلرزید. سیگارش و له کرد و داد زد. تو غلط کردی که دوستش داری. همسریابی شماره تلفن میخواد بیاد تورو از من خواستگاری کنه؟ میدونی که من مخالفم. نوید به حرف من گوش کن. تا کی میخوای این وضعیت و ادامه بدی؟ تلفن دفتر همسریابی در تهران ساله به همه گفتی من نامزدتم، دیدی که چند روز پیش چی شد و روشنک چطوری به من تهمت خیانت زد.
به خاطر من نزدیک بود رابطش با اشکان هم بهم بخوره. چند وقت دیگه هم همین مشکالت واسه تو پیش بیاد. باالخره توام میخوای یه زندگی تشکیل بدی. کسی رو کنارت داشته باشی. مگه تو همیشه خوشبختی منو نمیخواستی؟ آره خوشبختیت و میخوام. اما نه با اون جوجه قرتی. تو مشکلت با تلفن همسر یابی چیه؟ بلند شد و کنار پنجره ایستاد. دو روز دیگه خوشی میزنه زیر دلش، ولت میکنه میره. این رسم همه بچه پولداراست. نمیفهمی؟ چی داری میگی تو؟ تلفن سایت همسریابی اینجور آدمی نیست. عصبی شد و صداش برد گفت: بس کن دیگه... هی سینا اینجوری نیست
همسریابی شماره تلفن اونجوری نیست
همسریابی شماره تلفن اونجوری نیست... حالم از خودش و اسمش بهم میخوره. واسه خودت از اون حیوون یه بت ساختی. نمیتونم درکت کنم نوید. قصدت از این رفتار و حرفا چیه؟
نکنه میخوای تا ابد بیخ ریش تو بمونم؟ آره آره. بیخ ریش من بمونی خیلی بهتر از اینه که زن اون حیوون بشی. نمیفهمیدم چرا حرف زدن در مورد تلفن همسر یابی هربار روحیه شو بهم می ریخت و بیشتر نسبت به این قضیه گارد میگرفت. دیگه تلفن سایت همسریابی دادن به این بحث بی سر و ته، بی فایده بود و باید کار دیگه ای میکردم. تلفن دفتر همسریابی در تهران کشیدم و به اتاقم رفتم، ذهنم حسابی مشغول شده بود. ساعت ۶ قرار بود با پری بریم برای خرید، ای کاش حداقل میتونستم با پری قضیه رو در میون بذارم و ازش کمک بخوام. لباس هام و عوض کردم و رفتم پایین و منتظر شدم تا حاضر شه.