که بگه. بابا هم گفت باالخره روزی میفهمه! -شمآره تلفن صیغه یابی پیامکی شمال خانواده واقعیم رو پیدا کردم تارا. کرمان اينم شمارم اسامی ساعتی صيغه مي شوم
باورم نمیشد؛ اما با شباهتهایی که دیدم مطمئن شدم. -من رو ببخش عزیزم؛ باید زودتر از اینا بهت میگفتم؛ اما به مامان قول داده بودم. مامان خیلی تو رو دوست داشت؛ حتی بیشتر از شمآره تلفن صیغه یابی پیامکی! -تارا میشه بهم بگی چهجوری من رو پیدا کردین؟! -راستش من زیاد یادم نیست؛ اما اون روز داشتیم از شمال میاومدیم که موقع ناهار صدای گریه شنیدیم؛ برای همین بابا نزدیک دره اومد و تو رو پیدا کرد. صورتت زخمی شده بود و یه بند گریه میکردی؛ اما وقتی مامان رو دیدی بغلش کردی و آروم شدی. از اون روز به بعد مامان بهت وابسته شد و نذاشت بابا به کالنتری خبر بده. هر روز سرتو دعوا داشتن!
شماره تلفن خانمهای متقاضی ازدواج موقت ته تغاری ما!
مامان میگفت اگه تو رو ازش بگیرن هیچوقت بابا رو نمیبخشه، برای همین بابا هم ساکت شد و تو شدی شماره تلفن خانمهای متقاضی ازدواج موقت ته تغاری ما! -دلم براشون تنگ شد. -شمآره تلفن صیغه یابی پیامکی
دلت برم! -نکنه! من به این که خانواده واقعیم بودن یا نه کاری ندارم، مهم اینهکه وجود منین! تو رو بیشتر از همه دوست دارم. -منم دوست دارم آبجی فسقلی خودم. خندیدم و گفتم: -ازدست تو تارا! راستی یادم رفت جوجه خاله در چه حاله؟! -اونم سالم داره خدمتت، شمآره تلفن صیغه یابی پیامکی دو ماه دیگه میام پیشت. -شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس! من برم عزیزم، به صدرا هم سالم برسون. -قربونت. مواظب خودت باش خداحافظ. -تو هم مواظب خودت باش عزیزم، خداحافظ. گوشی رو قطع کردم و به آرشام نگاه کردم. -حاال بریم به مامانی بگیم؟
بریم عزیزم. با هم از اتاق خارج شدیم و پیش مریم جون رفتیم. روی مبل نشسته بود و کتابش رو میخوند. شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس: مریم سلطان برای ما وقت دارین؟
کرمان اينم شمارم اسامی ساعتی صيغه مي شوم نگاهی به دوتامون انداخت
کرمان اينم شمارم اسامی ساعتی صيغه مي شوم نگاهی به دوتامون انداخت و گفت: -همه وقت من در اختیار شماست، بیاین عزیزای من! کنارش روی مبل نشستیم و من قضیه پیداکردن خانواده واقعیم رو بهش گفتم. مریم جون: خیلی دلم میخواد مامانت رو ببینم ترالن. -شماره تلفن خانمهای متقاضی ازدواج موقت به زودی میان و میبینین. -شمآره تلفن صیغه یابی پیامکی! راستی آرشام با پدرت حرف زدم؛ گفت طول میکشه تا بیاد. برای همین با موافقت تارا و کیارش تصمیم گرفتم بین شماها عقد موقت بخونن تا دیگه بهم محرم باشین. رشام: الهی قربونت برم، خیلی کار خوبی میکنی!
مریم جون خندید و منم چشم غرهای نثار شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس کردم. آرشام: وای مامانی اون لپ رو جلو بیار که دلم شمآره تلفن صیغه یابی پیامکی بوسیدنت رو کرده! بعد بلند شد و محکم لپ مریم جون رو بوسید. مریم جون: از دست تو پسر! آماده باش فردا عاقد میاد. آرشام: من آمادهی آمادهام! هر سه تامون خندیدیم و شادی کردیم. شمآره تلفن صیغه یابی پیامکی جلوی آینه نگاهی به سر و وضعم انداختم و رژ صورتی رنگم رو برداشتم و کمرنگ روی لبام کشیدم. امروز من و شمآره تلفن همسریابی فوری با عکس بهم محرم میشیم. درسته موقته؛ ولی من خیلی خوشحالم! این روزا اونقدر اتفاقهای جالب و باور نکردنی افتاده که با شمآره تلفن صیغه یابی پیامکی شیطون گذشته کلی فاصله گرفتم. چند تقه به در خورد و مرد رویاهام داخل شد.