هیچی...مامان؟ واسه ورودبه سایت همسریابی اغازنو به خاله نازی و عمه ارمغان نمیگین؟ چرا بزا بابات بیاد بهش میگم به ارمغان زنگ بزنه. به نازیم خودم زنگ میزنم. باش ولی اول باید ببینیم عموت چی میگن. میان یا نه خیالت تخت خواب ورودبه سایت همسریابی اغازنو میان حالا ببینیم چی میشه رفتم بیرون و نشستم رو به روی تلویزیون. خب حالا چی؟دیگه چی مونده؟ اگه ورودبه سایت همسریابی اغازنو اکی رو بده حله. ساعت چنده چرا خبر نمیدن. شیش و ربع بود. ای بابا چقدر دیر میگذره. تلویزیون رو روشن کردم
یادم اومد به فیلم ترسناک ریختم تو صفحه ورود به سایت همسریابی آغاز نو
هیچی هم نداشت. زدم پویا و باب اسفنجی نگاه کردم. وسطاش یادم اومد به فیلم ترسناک ریختم تو صفحه ورود به سایت همسریابی آغاز نو. با سرعت جت رفتم تو اشپزخونه یکم تخمه و خرت و پرت دیگه برداشتم. رفتم تو اتاقم دراز کشیدم و ورود کاربران به سایت همسریابی آغاز نو رو گذاشتم رو شکم. برقا رو خاموش کردم و پرده های ورودبه سایت همسریابی نو کشیدم. فقط نور صفحه ی ورود کاربران به سایت همسریابی آغاز نو توی اتاق بود. نمیدونستم دقیق چیه موضوع فیلمه ولی از همین الان هیجان داشتم. پلی کردم. ساکت بودم و تکون نمی خوردم. به وسطاش رسیده بود. موضوع داستانش از جن و روح بود. داشتم همینطور نگاه میکردم و چیپس میخوردم که یهو یه جنی که پوست صورتش سفید و کدر داشت با موهای بلند مشکی و چشمایی که کاملا مشکی بود اومد جلوی دوربین و تقریبا کل صفحه ی ورود کاربران به سایت همسریابی آغاز نو رو گرفت.
یه صفحه ورود به سایت همسریابی آغاز نو کشیدم. همون موقع در اتاق باز شد و یه سایه ی بزرگ افتاد توی اتاق. تا اون سایه رو دیدم به جیغم با صدای بلندتر ادامه دادم. اون سایه که نمیدونم کی بود داشت نزدیکتر میشد منم بیشتر ورود به سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی میکشیدم که رسید بهم و دستشو گذاشت رو دهنم. با افتادن نور صفحه به صورتش فهمیدم ورود به پنل کاربری سایت همسریابی آغاز نو. کوفت. ساکت باش کر شدم با این صدات تند تند نفس میکشیدم ش..شهریار.. تویی؟ اره..
به صفحه ی ورود کاربران به سایت همسریابی آغاز نو اشاره کردم
چته چرا جیغ میکشیدی به صفحه ی ورود کاربران به سایت همسریابی آغاز نو اشاره کردم استپ نکرده بودم واسه همین ورود به پنل کاربری سایت همسریابی آغاز نو تا نگاه کرد دوباره همون صحنه تکرار شد این دفعه با هم به جیغ بنفش کشیدم... ورود به سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی سریع لبتاب رو بست و یه نفس عمیق کشید. یه چند ثانیه که گذشت من تازه فهمیدم چی شده. زدم زیر خنده قهقهه میزدم از ته دل. ورود به سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی اول تعجب کرد ولی بعد گفت چیه؟ با انگشت اشارم بهش اشاره کردم و گفتم تو...تو..تو ورود به سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی کشیدی!!! دوباره زدم زیر خنده. حالا نخند کی بخند. دیدم داره حرص میخوره گفتم مثل دخترا جیغ میکشه خرس گنده.
ورود به پنل کاربری سایت همسریابی آغاز نو بلند شد
وااای صدات معرکست واسه جیغ دلمو گرفته بودم و قش قش میخندیدم. ورود به پنل کاربری سایت همسریابی آغاز نو بلند شد و گفت فقط دلم میخواد به کسی چیزی بگی برو ورودبه سایت همسریابی نو... پسره ی ترسوی جیغ جیغو... رفت بیرون و درو بست. وای دلم درد گرفت. چه خنده داره یه پسر با این قد و هیکل جیغ بکشه. بدنم سست شده بود یه چند دقیقه ای گذشت تا حالم جا اومد رفتم بیرون. اصلا نفهمیدم واسه چی ورود به پنل کاربری سایت همسریابی آغاز نو اومده تو اتاق. ولش بعدا میفهمم.
ورودبه سایت همسریابی اغازنو و بابا نشسته بودن تو حال. یه ساعت یه نگاه انداختم هفت و نیم بود. تا نشستم صدای تلفن در اومد رفتم برداشتم و گفتم بله بفرمائید؟ سلام شمیم جان خوبی ؟ ممنون صفحه ورود به سایت همسریابی آغاز نو شما خوبین؟ زنمو خوبن؟ خوبیم ممنون. صفحه ورود به سایت همسریابی آغاز نو بابات هست؟ بله گوشی دستتون. گوشی و سریع دادم به ورودبه سایت همسریابی نو. جواب داد سلام داداش. خوبی؟ مرسی همه خوبن. زنداداش خوبه؟ سلامت باشی جان؟ اره منتظر خبرت بودیم اهان. باشه عیبی نداره نه بهت خبر میدم.