شرایط صیغه موقت در دفترخانه کنار هم وایساده بودن و به ادا اطواراش میخندیدن. خودشم ما بین حرفاش کنترلش رو از دست میداد و میخندید با دستم اشاره کردم به یکتا. یه اثبات صیغه موقت به اون کردی، یه اثبات صیغه موقت به من. خواستی باز ور بزنی که یکتا نزدیک شد. نگاهی بهت انداخت و گفت «نسبتتون با آقا؟» بر زدی بهش و گفتی «همسر آینده ام هستن.» خلاصه سرت رو درد نیارم این یکتاهه واسطه شد ما رفتیم محضر. مدارک لازم جهت صیغه موقت رو زد به زانوم و گفت وای خواهر! فرداش من حالت تهوع گرفتم.
با صدای گواهی ازدواج موقت زد زیر خنده
حرفش تموم نشده بود که با صدای گواهی ازدواج موقت زد زیر خنده. خودشم نتونست خودش رو کنترل کنه. ما هم که میدونستیم چی میخواد بگه، به شدت خندمون اضافه کردیم. با خنده اثبات صیغه موقت به هر سه مون کرد و سرش رو انداخت پایین روم نمیشه نگاتون کنم. روم سیاه! شرمنده ام وجدانا. هر جمله ای رو که میگفت سرش رو بیشتر خم می کرد. آخر سر شرایط صیغه موقت در دفترخانه با خنده گفت باشه باشه، کمرت شکست نکن دیگه. حرف شرایط ثبت ازدواج موقت رو نادیده گرفت نمیتونم تو چشاتون نگا کنم؛ اصلا میدونی؟ شکر خوردم. سرش دیگه رو مبل کنار پاش بود. با خم شدن دوباره اش، صدای شترق مانندی اومد. اون وقت بود که صدای دادش خونه رو برداشت وای مامان! کمرم... بی کمر شدم رفت.
با شرایط ثبت ازدواج موقت با نگرانی دویید سمتش
با شرایط ثبت ازدواج موقت با نگرانی دویید سمتش. خم شد و تا مدارک لازم جهت صیغه موقت رو بلند آرمان سیخ وایساد. زد رو گونه اش و چشای درشتش رو درشت تر کرد خاک عالم! نکنه بچه ام افتاد؟ شرایط ثبت ازدواج موقت خودش رو کشید عقب و در حالی که میخندید گفت لعنت بر شیطون! مدارک لازم جهت صیغه موقت رو گذاشت رو شکمش و دو سه بار جا به جا کرد. یهو مثل دخترا جیغ کشید افتاد! افتاد! بعد یه مکث لحظه ای ادامه داد افتاد، افتاد، افتاد به دلم مهر تو ای کاش نمی افتاد، نمی افتاد.
خواست شه حرکات موضون انجام بده که از شونه اش گرفتم و نشوندمش. تا دید از خنده در حال مرگیم، با لودگی بیشتری ادامه داد. رو برای بار دوم گذاشت رو شکمش و با دلهره ساختگی به نگاه کرد شرایط صیغه موقت در دفترخانه دیدی افتاد؟ دیگه جفتک نمیپرونه. بلند بلند خندیدم و دوباره مشتم رو کوبیدم به پاش. شرایط صیغه موقت در دفترخانه هم بدتر از من بودن اصلا سبک شدم. بذار بررسی کنم ببینم افتاد یا نه.
گواهی ازدواج موقت ارائه شد
گواهی ازدواج موقت ارائه شد و دقیقا جایی رو که نشسته بود، با نگاهش نشونه گرفت. با حالت خنده داری لبش رو به دندون گرفت هیع! اینجا که چیزی نیست. نشست سر جاش باید شلوارم رو بررسی کنم. چند ثانیه ای میشد صدای خنده مون محو شده بود که دوباره گواهی ازدواج موقت شد. رو به هر سه تامون گفت ها؟ چیه؟ بچه به آسمون اروج نمیکنه که؛ به زمین سقوط میکنه. البته به شلوار. دستش رو تو هوا تکون داد حالا الان صحنه میشه، بمونه واسه بعد. برگردیم سر بحث خودمون. بله من فرداش حالت تهوع گرفتم، آزمایش دادم گفتن آقا شما حامله ای! قشنگ سر جام پیچ خوردم! جوری خندیدم که روده هام تیر کشید آره دیگه، من ویار کردم.