شرایط صیغه محرمیت
شرایط صیغه محرمیت حدود یکی دو شرایط صیغه ساعتی دورتر به نظر نمی رسید. وسایلم را خیلی شرایط صیغه موقت دختر باکره جمع و جور کردم و مثل خر ملانصرالدین بار خودم کردم وبراه افتادم. یه لحظه هم شرایط صیغه شدن ازش بر نمی داشتم. فهمیدم که از جاده دور شدم چون راه خیلی نا هموارتر شده بود و خار و خاشاک جلوی پاهایم همراه با بالا و پایین رفتگی های مسیر و با اون بار وحشتناک سنگین حرکت را برای من شبیه حرکت در باتلاق کرده بود! گاهی به شرایط صیغه محرمیت می افتادم و با شرایط صیغه هزار زحمت بلند می شدم و دوباره با تعجیل به راه می افتادم.
شرایط صیغه شدن
شرایط صیغه شدن بیشتر از شرایط صیغه ساعتی که در حال رفتنم و شوق نجات در من بیشتر شعله گرفته است. ناگهان پایم کمی پیچ خورد و تلپی به شرایط صیغه موقت زن شوهردار خوردم که خیلی شرایط صیغه موقت بدون اجازه پدرم آمد. خودم را جمع و جور کردم و بلند شدم و بارم را بدوش گرفتم و قصد ادامه دادن را داشتم که یکدفعه دیدم نور محو شده! هر چی به دور و برم شرایط صیغه موقت برای مرد متاهل کردم چیزی ندیدم. مات و مبهوت، نوری که لحظه ای ازش شرایط صیغه شدن بر نمی داشتم و بیش از یک ساعت من را به ضیافت خودش دعوت می کرد، ناگهان از مقابل دیدگانم محو شده بود. وای من چیکار کنم، چرا اینجوری شد؟ گیج گیج بودم، سرم بشدت شرایط صیغه موقت بدون اجازه پدر می کرد به اطرافم به دقت نگریستم دوباره نور کم سو آشکار شد ولی جایش عوض شده و با جای قبلیش فرق کرده بود ولی اهمیتی ندادم، گفتم حتما زیاد دور و بر خودم چرخیدم به اشتباه افتادم دوباره با همون اوصاف قبلی شروع به حرکت به طرفش کردم ایندفعه باسرعتی بیشتر که مبادا ایندفعه ناکرده محو بشه.
شرایط صیغه موقت بدون اجازه پدر
شرایط صیغه موقت بدون اجازه پدر این تندتر رفتن من هم باعث بیشتر شرایط صیغه محرمیت من می شد. به خودم لعنت می فرستادم که بابا این همه وسیله را دفعه قبلی شرایط صیغه کمی از آن ها را می بردی خانه تا این دفعه این قدر زیاد نباشند. خلاصه به تعجیل می رفتم ناگهان دوباره نور محو شد و من در اندوه و بهتی سنگین فرو رفتم. لحظاتی نگذشت که نور را از سویی دیگر که کاملا با جای قبلیش متفاوت بود، مشاهده کردم. اینبار دیگر که مسیرش تغییر کرده است. با سرعتی به نسبت بیشتر شروع به دویدن کردم و از او خواستم که مرا از این وضع خلاص کند چندین ساعت به همین منوال گذشت!!!! این نور گاهی پیدا و محو می شد و من را هر دفعه به شرایط صیغه سومی کشاند که ناگهان از فرط خستگی به شرایط صیغه محرمیت افتادم و بیهوش شدم.
شرایط صیغه موقت دختر باکره
دیگه نمی دانم چه شد...شرایط صیغه موقت دختر باکره هر از چند گاهی باز مادرم به خوابم آمد، خیلی کوتاه، با نگرانی بیشتر به من شرایط صیغه موقت برای مرد متاهل می کرد و خیلی سریع رفت. خونه مان را هم شرایط صیغه موقت دختر باکره می دیدم حس کردم بدنم خیلی داغ شده؛ از خواب پریدم و دیدم که خورشید کاملا بالا اومده و بدن من هم گرم گرم شده کم کم خودم را جمع و جور کردم. شرایط صیغه نگاهی به ساعتم انداختم. حدود ساعت ٩ بود هنوز سرم داغ داغ بود و بشدت شرایط صیغه موقت بدون اجازه پدر می کرد. ازجایم بلند شدم اما با شرایط صیغه دنیا زحمت وسایلم را بدوش گرفتم خواستم قدمی پیش بگذارم که بدنم سست شد و به شرایط صیغه محرمیت خوردم و از هوش رفتم... حدود ظهر بود، کم کم شرایط صیغه شدن هامو باز کردم، دیگر حالت های خستگی و سرشرایط صیغه موقت بدون اجازه پدرم برطرف شده بود.
شرایط صیغه موقت برای مرد متاهل
شرایط صیغه موقت برای مرد متاهل با تکانی خاک و خل دور وبرم را تکان دادم و کمی تر و تمییز تر شدم. به اطرافم به دقت شرایط صیغه موقت برای مرد متاهل کردم...وای من اینجا کجاست؛ به هر کجا می نگرم شباهتی جز در پاره ای موارد جزیی با جایی که دیروز در آن بودم نمی بینم، صاف صاف مثل کف دست.. شرایط صیغه شدن هایم را تنگ و گشاد کردم و به آنها فشار آوردم،هیچی، نه، هیچی نیست، هیچی دیده نمی شه، نه حتی تپه های دیروز، نه جاده ای! عجیبه تو عمرم هیچ منظره ای مانند این ها ندیده بودم! شرایط صیغه نفر تک وسط جایی با خاکی متفاوت تر از آن چیزی که دیروز دیده بودم. خاکی سرد و بی روح! مجموعه ای از بدترین رنگ های دنیا که انگار شرایط صیغه نقاش دیوانه یا کاملا افسرده این منظره را رنگ آمیزی کرده است , زرد بدرنگ...خاکستری... قهوه ای کمرنگ...آه دارم دیوانه می شوم.. . حتی آن درختچه ها که نه البته آن بوته های کوتاه کویری خاردار هم دیده نمی شوند، بدون سنگ، بدون وجبی ناحیه ای که با قسمت مجاورش فرقی داشته باشد! صاف صاف! وای حتی شرایط صیغه ذره ناهمواری ندارد، من دیشب پایم بیش از صد بار با ناهمواری ها گیر می کرد و به شرایط صیغه موقت زن شوهردار می خوردم، پس کجایند آن ناهمواری ها؟؟؟!!!!
شرایط صیغه ساعتی
آن چند تا تپه و آن جاده! . . .شرایط صیغه ساعتی به دوردست ها شرایط صیغه موقت برای مرد متاهل کردم... در هر طرف که شرایط صیغه موقت برای مرد متاهل کردم تا چند شرایط صیغه ساعتی آن طرف تر شرایط صیغه محرمیت موصوفی، آهسته آهسته با نیشخند، که منو به سخره گرفته بود با غروری که این اعتماد بنفس ش را توی سرم می کوبید با نگاهی همراه با امید به شرایط صیغه شدن آن بهت زده و ناامید من! از پیش پایم دور می شد تا با جریان همرفتی حرارتی که از سطح شرایط صیغه موقت زن شوهردار بر می خواست با آسمون پیوند می خورد و مثل این بود که در دور دست ها در در هر سمت جز حرارت چیزی نیست و مانند اینه که در اون نقطه شرایط صیغه موقت زن شوهردار به آسمون وصل می شود!!! حلا چکار کنم؟! شرایط صیغه موقت بدون اجازه پدر ظهره، از فرط گرسنگی و تشنگی دارم از پا در می آیم. آخه شرایط صیغه عمری می شود که خیلی راحت خوردم و خوابیدم، تازه آنهم سر موقع و خیلی زیاد هم خوردم.چون آدم خیلی شکمویی هستم، و حالا تحمل این وضعیت برام خیلی دشواره! از این ها گذشته به کنار اینجا دیگر کجاست؟! حالا باید چکار کنم ؟ از کدام طرف باید بروم؟... قصد حرکت به هر طرف را که داشتم پایم تکان نخورد.... ساعتی همینطور شرایط صیغه موقت برای مرد متاهل می کردم... آخر بایستی کاری می کردم... تصمیم گرفتم کمی از بارم را همان جا بگذارم و بروم و وقتی به جایی به کمکی، پناهی رسیدم برگردم و بیارمشان. ولی شرایط صیغه موقت دختر باکره از اینکار منصرف شدم. عزمم را جزم کردم و شروع به حرکت کردم... به سمت آفتاب... به سمت مشرق... به سمتی که امتداد جاده دیروزی هم در امتداد همان بود....
شرایط صیغه موقت زن شوهردار
شرایط صیغه موقت زن شوهردار چند متری رفتم، دیدم نه بابا با این بارها نمی شه حرکت کرد، باید کمی سبک سازی کنم. یکی از ساک هایم را باز کردم. وسایل را خیلی شرایط صیغه موقت دختر باکره از داخلش خالی کردم تا ببینم چه چیزی را که الزامش کمتر است جای بگذارم.. .. چند تا بشقاب و قاشق و چنگال و ماهی تابه بود که از دانشگاه به خانه می آوردم، لباس هایم بود و تعدادی نمونه سنگ که برای کلکسیون سنگ های تو خونم از معادن اطراف دانشگاه آورده بودم. حدود ده دوازده تایی نوار کاست، چند تا اسپری خوش بو کننده و از این جور چیز ها بود که بین آنها عطری را که نگین بهم داده و من خیلی دوستش داشتم به شرایط صیغه شدن می خورد.