او در زیر این سایت همسریابی در روسیه افتاده ولی آنها او را با حد اکثر خشونت از جا بلند کرده و دو مرتبه به جانش میافتادند. همسریابی در روسیه اسمیت چندین بار فریاد زد که من پنجاه سال دارم و نزدیک هستم. او درخواست میکرد ولی این درخواست نتیجه ای نداشت. گروهی که اسمیت بخت برگشته را میزدند رفته رفته از محوطه ای که روشن بود خارج شدند ولی ما صدای ضربه های چوبدستی را روی بدن قربانی بدبخت میشنیدیم. آنها از دسته بیل برای کتک زدن همسریابی در روسیه استفاده میکردند. هر ضربه بی شک میتوانست استخوانهای مرد بیچاره را در هم بشکند. پشت سر ما ایستاده بودند از جای خود تکان نمیخورده و مواظب ما بودند.
ما میدانستیم که در اینجا گیر افتاده ایم و چاره ای جز ایستادن نداریم. آنقدر سایت همسریابی در روسیه را زدند که او دیگر حرکتی نمیکرد و در برخورد چماق ها با بدنش از خود عکس العملی نشان نمیداد. صدایش هم دیگر قطع شده بود. او یا بیهوش شده و یا مرده بود. ما نمیدانستیم که چه بلائی بسر مرد بدبخت آمده است. من نمیتوانم بگویم که همه این صحنه فجیع چقدر طول کشید. چگونه یک شخص تحت چنان شرایطی میتواند حساب زمان را داشته باشد. ولی بطور تقریبی میتوانم حدس بزنم که این فاجعه حدود چهل دقیقه بطول انجامید.
در زیر سایت های همسریابی در روسیه
گروه قاتلان باز گشتند و این بار دوست صمیمی من، را احضار کردند. من در صف نفر بعدی بودم. آنها حمله کرده و با همسریابی روسیه بجان او افتادند. من گروه دیگری را دیدم که با زحمت بدن در هم شکسته اسمیت را به کنار اطاق همسریابی در روسیه منتقل میکردند. من از ناله اسمیت متوجه شدم که او هنوز نمرده است. مکی در زیر سایت های همسریابی در روسیه و سایت همسریابی در روسیه افتاده و مثل یک شیر زخمی میغرید. او را هم مثل اسمیت به قسمت تاریک کشیدند و به خود ادامه دادند.
وقتی صدای مکی خاموش شد و زیر رگبار همسریابی روسیه از خودش عکس العملی نشان نمیداد بدن در هم شکسته او را هم نزدیک اسمیت آورده و روی زمین انداختند. چند لحظه ایکه من منتظر نوبت خودم بودم بد ترین و تلخ ترین لحظات زنگی من بود. وقتی من بچه بودم داستان سایت های همسریابی در روسیه که در جلوی چشم همیشه در خاطرم باقی مانده بود. این شب هم از از آن داستان دست کمی نداشت. حالا نوبت من فرا رسیده بود. ساعت میبایست بزدیک نیمه شب بوده و من در اولین فرصت عینکم را از جلوی چشمم برداشتم.
با سایت همسریابی در کشور روسیه
ساعتم را باز کرده و با سایت همسریابی در کشور روسیه آهسته روی میز اطاق که پشت سر ما بود قرار دادم. در آن موقع بفکرم رسید که مثل موقعی که به استخر میرفتم ساعت و سایت همسریابی در کشور روسیه را در بیاورم. من برای انجام اینکار بایستی دو قدم بعقب میرفتم ولی طوری اینکار را بی صدا انجام دادم که هیچ یک از همسریابی در روسیه متوجه نشدند.