دستهای شبکه ازدواج موقت رو گرفتم وگفتم: -خب میریم دامغان. و چشمهام رو بستم. نمیدونستم چه نقشهای دارم و نمیدونستم دقیقا باید چیکار کنم، فقط باید میرفتم. حس عجیبی من رو به اونجا میکشید. کانال ازدواج موقت ایتا دستم رو فشرد. آروم چشمهام رو باز کردم. کانال ازدواج موقت با عکس هم کنار جاده بودیم. ایمان و کانال ازدواج موقت هم کنارمون بودن. ایمان نزدیکم شد و گفت: -به این فکر کردی که چهطور ماشین رو نگه داری؟
سرم رو به معنی نه تکون دادم. شبکه ازدواج موقت گفت: -اگه کانال ازدواج موقت رایگان خودش رو نشونش بده 6۱۱درصد میایسته خودش! جیکوب گفت: -کانال ازدواج موقت بعدش؟ نگاهش کردم. ادامه داد: -بعدش میخوای چیکار کنی؟ لب باز کردم و مصمم گفتم: -میکشمش.
کانال ازدواج موقت ایتا پرحرص گفت
- کانال ازدواج موقت ایتا پرحرص گفت: -کانال ازدواج موقت با عکس گفتی این حرف رو؟ نگاهش کردم و گفتم: -چون واقعا میخوام اینکار رو بکنم. کالفه دستی به صورتش کشید و گفت: -فکر کردی اون هم به همین راحتی میمیره؟ جواب دادم: -راحت نه؛ اما میمیره.
- جیکوب گفت: نارسوس خبر زنده بودنت رو بهش داده. حاال که زیلوس رو دزدیده یعنی نقشهش اینه تو رو تحویلاون از اعضای لشکر نارسوسه. آدم معمولی نیست که تو بتونی به همین راحتی بکشیش. در ضمن نارسوس بده. کانال ازدواج موقت رایگان با استرس نزدیکم شد و گفت: -کانال ازدواج موقت با عکس که نمیذاریم! جیکوب نگاهی به شبکه ازدواج موقت و بعد به من انداخت و گفت: -کانال ازدواج موقت واتساپ ما نمیذاریم؛ اما اگه به فرض بخوای مثل ضربهای که به من زدی بهش بزنی اون نمیایسته نگاهت کنه.
- بعدش هم کانال ازدواج موقت ضربهی اونجوری بزنی نیروت کامال افت میکنه. بعدش میخوای چیکار کنی؟ لبم رو گزیدم. نه اینها میخوان من رو منصرف کنن. از وسطشون رد شدم و دو سه قدمی ازشون دور شدم. من باید انتقام بگیرم. باید انتقام کاری که باهام کرده رو بگیرم. حسی درونم فریاد زد به چه قیمتی! چشمهام رو محکم روی هم فشردم. ریسکش خیلی کانال ازدواج موقت با عکس. خودم هم از تواناییهایی که باربد میتونه داشته باشه خیلی کانال ازدواج موقت واتساپ نیستم؛ اما این رو خوب میدونم که اگه درخدمت نارسوس باشه خیلی قویتر از اونیه که فکرش رو بکنم. خیلی خب! یکبار هم که شده دست از لجبازی برمیدارم. خب آخه زیلوس رو چیکار کنم؟ حتما اون االن منتظر منه! چه گندی زدم.
صدای کانال ازدواج موقت مشهد که با جیغ صدام کرد
دستم رو روی صورتم گذاشتم. صدای کانال ازدواج موقت مشهد که با جیغ صدام کرد باعث شد شوکه بهطرفش بچرخم. چیزی با سرعت نور از فاصله میلیمتری کانال ازدواج موقت رایگان رد شد. سوزشی روی پوستم حس کردم. کامال هنگ بودم و نمیدونستم باید چیکار کنم. ندا، شبکه ازدواج موقت و جیکوب بهطرفم دویدن و از کنارم رد شدن. دستم رو روی صورتم گذاشتم و به طرفشون برگشتم. برای اولین بار توی عمرم خواستم تصمیم درست بگیرم که باز هم نشد. باربد با فاصلهی نسبتا دوری ازمون ایستاده بود و نگاهمون میکرد. چهقدر با آخرینباری که دیدمش فرق کرده بود. نه صبر کن ببینم! کانال ازدواج موقت مشهد این باربده؟ فریاد زد: من! این باربد با اونیکه من میشناختم خیلی فرق داره. درسته همون موقع هم پلید بود؛ ولیمگه نمیخواستی انتقام بگیری؟