آره، فکر کنم خودت میدونی در مورد کی حرف میزنم.. .بهترین سایت همسریابی ازدواج من و اون به هم علاقه داری. یه وقت فکر نکنی از اعتمادت سواستفاده کردم. به علی تا همین دیشب که بهش گفت قصد دارم باهاش ازدواج کنم، اسامی سایت های همسریابی یه بار ه تنهایی با هم صحبت نکردی.. .. آیا سایت همسریابی خوب است با صدایی که کمی رفته به نظر میومد گفت: خب مبارکت باشه.. ..حالا چرابرای گفتن این موضوع اینقدر این پا و اون پا میکردی! آخه، به کمک تو احتیاج دارم کمک؟! آره، راستش میخوام قبل از خودم تو با خانواده اش صحبت کنی من ؟!! . . ..
ثیت نام در سایت همسریابی مجاز: ببین نیما
من این وسط چه کارم شیوا بازوی من رو رفت.تو چهره ا ش تشویش و نگرانی بود. ثیت نام در سایت همسریابی مجاز: ببین نیما من رو معاف کن این موضوع هیچ ربطی به من نداره شیوا آهسته گفت: من به بهترین سایت همسریابی ازدواج گفت الان وقتش نیستا، گوش نکرد ب عد به طرف میز رفت و سرش رو روی میز ذاشت. به طرفش رفت و گفت: این بود پسر خاله مهربان و دلسوزی که میگفتی؟! بهترین سایت همسریابی ازدواج سرش رو بلند کرد و نگاه کرد. لحظه ای بعد اول ثیت نام در سایت همسریابی مجاز و بعد از چند ثانیه نیما اومد بیرون.
آیا سایت همسریابی خوب است بدون اینکه نگاهی به من یا به شیوا بیاندازه، با ابروهای ره خورده گفت: شیوا اگه کارت تموم شده بری. به نیما نگاه کردم خیلی دمق بود و سرش رو پایین انداخته بود. معلوم بود اصلا همچین توقعی رو از بهترین دوستش نداشته. شیوا مشغول جمع کردن وسایلش شد. حت داشت با یه تلنگر میزنه زیر گریه. نگاهی با اسامی سایت های همسریابی انداخت.
مثل طلبکارها یه دستش رو توی جیبش کرده بود و با یه دستش سویچش رو تکون میداد. خیلی اعصاب داشت، این هم هی با تکون دادن سویچش میرفت رو اعصاب ما شیوا راپیدی رو از رو میزش برداشت و گفت: بیا ثیت نام در سایت همسریابی مجاز این راپیدت. دیگه بهش احتیاجی ندارم آیا سایت همسریابی خوب است دستش رو از تو جیبش در آورد و راپید رو رفت. شمیوا کیفش رو روی دوشش ذاشت و گفت: من حاضرم ثیت نام در سایت همسریابی مجاز چند قدم برداشت و از کنار من گرد شد. از بی توجهش حرصم رفت.. باید کاری میکردم.. .
اسامی سایت های همسریابی که پشتش به طرف من بود
میدونست شیوا هم دیگه حرفی بهش نمیزنه. رو به اسامی سایت های همسریابی که پشتش به طرف من بود و به طرف در میرفت گفت: پس شما هیچ کمکی نمیکنید ؟ با این حرف ایستاد و به طرف من بر گشت. چشمهاش ر هم های قرمز داشت. عصبانی بود اما سعی میکرد آروم باشه. یه طرف لبش با حالت پوزخند بالا رفت: فال گوش وایسادن کار خوبی نیست ؟این رو حتی یه بچه آیا سایت همسریابی خوب است ه میدونه بعد هم بی اعتنا به طرف در بر گشت. از این که مخواست اینقدر من رو نادیده بگیره، خون خون رو میخورد گفت: هنوز جواب من رو ندادید، بهترین سایت همسریابی ازدواج درس اخلاق. دوستتون خیلی رو کمک شما حساب میکرد، حالا رو چه حسابی من موندم! شیوا دست رو رفت و انگ شتش رو روی بینی اش ذا گشت.