انگار به راستی میرفتم که سایت همسر توران و عشقم رو از دست بدم. به خودم نهیب زدم که من تنها برای زندگی ام این کار رو میکنم و با اندوه نفسی تازه کردم و سعی کردم با قدمهای محکم به راه بیفتم. عقربه های ساعت مچیم ساعت نه صبح رو نشان میداد و عده ای در پارک مشغول ورزش بودند. با نگاهم سایت بهترین همسر توران رو میدیدم اما حواسم در جایی دیگر بود. دلم میخواست میتوانستم به دست و پایسایت همسر توران در اراک بیفتم و از او بخوام که به ما رحم کند اما با یاداوری حرفهای سروش خودم رو کنترل میکردم. سایت همسر توران در اراک هیچ ارزشی برای عشق و عالقه قائل نیست. چرا یمخواهی با خار و کوچک کردن خودت و سایت همسر توران اصفهان دست رد به سینه ات بزنه؟
سایت بهترین همسر توران اخرین و بهترین راهی که ما در پیش رو داریم. صدای تلفن همراهم من رو از اعماق فکرو خیال بیرون کشید و به حال واگذاشت. با نگاه کردن به صفحه گوشی و دیدن شماره سایت همسر توران با نفرت سایت همسر توران در اراک رو روشن کردم و گوشی رو لب گوشم گذاشتم. دلم میخواست فریاد بزنم و هر چه از دهانم خارج میشد نثارش کنم اما به جای هر نوع ناسزایی با صدایی نااشنا که برای خودم غریبه بود بله گفتم: -کجایی؟ نگاهی به اطرافم کردم و گفتم: -سایت بهترین همسر توران کجایید؟ -جلوی رستوران کسی هست که منتظرت هست. بهتره عجله کنی بعد از اینکه قرارداد رو امضغ کردی میتونی پول رو از او بگیری و بعد هم به سالمت. نفس عمیقی کشیدم و گفتم: -بله متوجه هستم. و او بدون گفتن کالمی دیگر گوشی رو قطع کرد.
باز بغض به سراغم امده بود. سایت همسریابی توران حیوان چقدر بیرحم بود. چطور میتوانست از من که یک زن هستم. از من که یک انسان ضعبف هستم. اینقدر توقع داشته باشد. نه نه... پاییز حماقت نکن اون فکر میکنه که تو خیلی پست هستی.
سایت همسریابی توران ۸۱ از اولش فکر میکرد
سایت همسریابی توران ۸۱ از اولش فکر میکرد که تو به خاطر ثروت سایت همسر توران همسر او شدی. حاال تو باید چنان ضربه ای به او بزنی که نتونه قد راست کنه. به قیافه سرشار از خشم هوتن نگاه کرد. احمق بیشعور دلم میخواست با دندونهام خرخره اش رو میجویدم و با ناخونهایم چشمهایش رو در می اورد. او الیق زندگی کردن نبود.
سایت همسر توران در اراک او حروم بودند. نه ما. امثال ما با عشق زندگی میکنند اما امثال هوتن با حرص و پول. وقیحتر از او در تمام عمرم ندیدم. سعی کردم خودم رو کنترل کنم و جوابش رو ندهم وگرنه همه چیز رو لو میدادم. از این رو با حرص گفتم: -نیومدم اینجا مذخرفات تو رو بشنوم. اگه میخوای حرف زیادی بزنی برم. برای لحظه ای جا خورد. انگار که متوجه شده بود که این بار همه چیز دست منه. با پوزخند به قیافه ماتم زده اش نگاه کردم و گفتم: -خوب جایسایت همسر توران در اراک رو برای ارغوان اشغال کردی. نگاهش ور به روی کیف انداخت و در حالی که از داخل ان چیزی خارج میکرد گفت: -اشتباه نکن. سروش برمیگرده سر پست و مقامش. اون عزیز ارغوان. اما با حضور تو. .. لبخندم پر از نفرت بود.
سایت همسر توران اصفهان برای امثال اونها حیف بود
اون بیعشور به تمام معنا بود. سایت همسر توران اصفهان برای امثال اونها حیف بود. سایت همسریابی توران در میان انها مانند بره ای در چنگال گرگها بود. سروش مهربان و عزیز و دوست داشتنی بود. خواستنی بود. اخ من. چقدر دلتنگش هستم. ای کاش این قرار مالقات لعنتی زود تموم بشه تا سایت بهترین همسر توران برم به سمت سروش. او برگه ای رو از داخل کیف خارج کرد و در حالی که هنوز نگاهش پر از حسرت بود به چشمانم نگاه کرد و گفت: -سایت همسر توران در اراک این رو بخونی. با نوک انگشتم ان رو از دستش بیرون کشیدم و با دقت شروع به مطالعه ان کردم و در حالی که زیر لب سایت همسر توران اصفهان بار ارغوان میکردم با خودم میگفتم که کامالً بی نقص است. برگه رو جلوی چشمش تکان دادم و گفتم: -پول کجاست؟ انگار که یک عمر این کاره بودم