چون دستهایم توسط سایت همسریابی 2همدم سپید پوشی لمس شد و با لحن مهربانی گفت: -بیدار شدی عزیزم؟ حالت خوبه؟ سرم رو به طرف صدای گرمش چرخاندم و از دیدن لبخند مهربانش بغض در گلویم شکست و با سایت همسریابی 2همدم گفتم: -فکر کردم همه چیز تموم شده. اخمی دلنشین کرد و صورت مهربان و کوچکش دلنشین شد و گفت: -زبونتو گاز بگیر عزیزم نکنه. سرم رو تکون دادم و گفتم: -قوانین سایت همسریابی دوهمدم. .. و بعد چشمانم رو بستم تا او کارش رو تموم کند و من رو با بدبختی هایم تنها بگذارد اما صدای گرم و مهربانش رو شنیدم که در حین نوازش کردم دستم و تنظیم سرم روی دستم میگفت: خیلی بهت رحم کرده عزیزم.
شانس اوردی که راننده ماشین به موقع ترمز کرده بود وگرنه سایت همسریابی 2همدم اتفاق بدی برات می افتاد. چشمانم باز کردم و گفتم: -پس من اینجا چی کار میکنم؟ -فشارت خیلی پایین بود و قبل از برخود ماشین با تو بیهوش شده بودی و از اونجایی که سرعت ماشین کم بوده باهات برخورد نکرده. و قوانین سایت همسریابی دوهمدم لبخندی زد و صورتم رو نوازش کرد و گفت: -به خودت و بچه ات رحم کرده... بی اختیار لبانم به لبخند باز شد و گفتم: -اما من بچه ندارم. با لبخند من لبهای نازکش به خنده باز شد و گفت: بهت یه عزیزش رو داده. با تعجب نگاهش میکردم که ادامه داد. -یعنی خبر نداشتی؟ پس بگو برای همین این همه بی احتیاطی کردی.
قوانین سایت همسریابی دوهمدم برق گرفته ها از روی تخت پریدم
یه عزیز و سایت همسریابی 2همدم مهربون سه هفته ای داره در بطن مامان خشگلش رشد میکنه. قوانین سایت همسریابی دوهمدم برق گرفته ها از روی تخت پریدم و گفتم: -چی میگی؟ سرم از دستم خارج شده بود و پرستار با ناراحتی گفت: -ای وای چرا اینجوری میکنی؟ با گریه گفتم: -بهم بگو چی گفتی؟ ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدم رو از دستم خارج کرد و من رو در اغوشش گرفت. چقدر بدنش گرم و مهربان بود. سرم رو روی وشنه هایش گذاشتم و با سوز گفتم: -حاال من چه خاکی به سرم بریزم؟ با این بچه بی پدر چی کار کنم؟ ای چی کار کنم؟ من بدون سروش چطور بچه اش رو بزرگ کنم؟ فردا بهش بگم پدرش به خاطر چی من رو ترک کرد؟ بگم به خاطر چی؟ و بعد به هق هق افتادم. نه این درست نبود. باید هر طور شده او را نابود میکردم. نمیتوانستم. حاال چرا من؟ قوانین سایت همسریابی دوهمدم اینطور شده بود؟ چطور در این مدت متوجه نشده بودم؟ چطور ؟
چرا سایت همسریابی شیدایی ظلم رو در حقم کردی؟
من چرا سایت همسریابی شیدایی ظلم رو در حقم کردی؟ دستهای نوازش گر پرستار روی سرم کشیده میشد. او چه میدانست من بدخبت چه میکشم؟ نفسش از جای گرم در میامد. به ارامش دعوتم میکرد و از و ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدم. از بزرگی اش و از کرمش. ای بزرگ این چه حکمتی است که تو داری؟ چطور حاال باید بفهمم که بچه دار هستم؟ لعنت به من که در این مدت از دل سایت همسریابی شیدایی وقت و بی وقت و از حالت تهوع های روزانه ام چیزی نفهمیده بودم. نه چطور باید میفهمیدم؟ تقصیری هم نداشتم. ان قدر فکرم اشوب بود که ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدم رو بر حسب اندوه و دل شوره می گذاشتم و چه میدانستم که عزیزی در بطنم رشد میکنه. بی اختیار لحنم مهربان شد و خودم رو از پرستار جدا کردم و در حالی که دستم رو روی شکمم میکشیدم زمزمه کردم: -الهی سایت همسریابی شیدایی فدات بشه چی کشیدی تو این مدت عزیزم؟ چقدر اذیتت کردم ماماین خیلی از دستم ناراحتی ثبت نام در سایت همسریابی دوهمدم؟ قربونت برم خودم عزیزم قول میدم از این به بعد نذازم هیچ چیزی و هیچ کس ازارت بده. نمیذارم عزیزم... باز هم گریه ام گرفت و در حالی دست پرستار رو با وحشت فشار میدادم گفتم: -اما بون پدر چطور بزرگش کنم؟ پرستار ابرو در هم کشید و گفت: -پدرش مرده؟ لبم رو به سایت همسریابی شیدایی گرفتم و بعد با اخم گفتم: اهی از سر افسوس کشید و گفت: -پس اونم یه نامردی مثل پدر من؟