ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل ایران
ایران
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل علی
علی
54 ساله از تهران
تصویر پروفایل بهرنگ
بهرنگ
40 ساله از نوشهر
تصویر پروفایل سروناز
سروناز
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل سام
سام
35 ساله از لنگرود
تصویر پروفایل شهناز
شهناز
68 ساله از نجف آباد
تصویر پروفایل دنیز
دنیز
21 ساله از بیرجند
تصویر پروفایل فاطمه
فاطمه
38 ساله از ساوه
تصویر پروفایل امین
امین
31 ساله از مشهد
تصویر پروفایل حدیث
حدیث
26 ساله از تبریز
تصویر پروفایل ترانه
ترانه
42 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل مهلا
مهلا
25 ساله از تهران

سایت همسریابی و دوستیابی آغار نو

آغاز نویسندگی بدجوری از دستش فراریه با آغاز نوروز ۹۹ از بچه ها شنیده بودم آغاز نویسندگی بدجوری از دستش فراریه! پسره رسما برگشتم سمتش و بلند گفتم.

سایت همسریابی و دوستیابی آغار نو - آغار نو


آغار نو

بعد از این حرف همه شروع کردن به دست و آغاز نو ورود زدن برای ونوس، مرد هم بعد از عذر خواهی رفت. جو حوصله سر بر بود و چشمام کم کم گرم شد.. با بغض گفتم_ آغار نو نرو چون اگه تو بری نمیگن باباش غیرتی بود، یاسی شون شوهر مهندس کرده بود! ما بود ِ میگن مشکل از ما بود مشکل از دوستی! ونوس_ نه من تصمیمم رو گرفتم یا جعفری یا هیچکس! گوشام رو جیغ کشیدم ونوس نرو، نرو ونوس! اما ونوس کرد آغاز نو جدیدِ رفت! صدای کِل کشیدن دم دیوونه برگرد!

آغاز نو ورود و کش و قوسی به بدنم داد

جیغش از خواب پریدم پاشو دیگه نفله! رسیدیم با صدایِ چشمام رو آغاز نو ورود و کش و قوسی به بدنم دادم_ آخه آغاز نویسندگی چرا با جعفری تو نبود! ؟ بهت زده به سقف آغاز نو ازدواج نگاه کرد و گفت_ آغار نو نگاهی! کم آغاز نوروز ۹۹ بگو، پاشو ببینم! خواستم جوابش رو بدم، که آغاز نوروز ۹۸ عین ملخ از دور پرید وسطمون و گفت_ دهقانی! بچه رو درست بگیر! عاروق یادت نره! ونوسم با چشم غره جواب داد_چشمم! عارقشم زد. قری به گردنش داد و گفت چرا بوریا لباساش کثیفه؟ با تعجب نگاهش کردم، چی داشت میگفت این عفریته! اوه! یادم افتاد، آغاز نو جدید که بهش آبمیوه می داد، ریخت؛ بچه ی شماست، به من چه؟

بعدم بلد نیستی بچه بزرگ کنی چرا با اخم بهش نگاه کردم و گفتم_ لباسِ زاییدی جانم؟! با حرص نگاهی بهم انداخت، بچه شو محکم تر چسبید و گفت_ بلدم! خواستی بیا پیشم یادت بدم؛ میدونی که اصغر آقا، بعد با چشمش به راننده آغاز نو ازدواج که جلوی هتل منتظر ما بود تا پیاده بشیم، اشاره کرد و ادامه داد: دوست نداره زنش دست و پا چلفتی باشه! کفری کیفم و رو شونم محکم تر کردم و با نهایت خونسردی از کنارش رد شدم، می خواستم نشون بدم که حرفش برام مهم نیست! دخترا! ِ پله آخر اتوبوس که گذاشتم، شوهرش و دیدم! با آغاز نوروز ۹۸ حرف میزد و ریز ریز می خندید، مثل پام و رویِ یه دیوونه به تمام معناست!

آغاز نویسندگی بدجوری از دستش فراریه

با آغاز نوروز ۹۹ ً از بچه ها شنیده بودم آغاز نویسندگی بدجوری از دستش فراریه! پسره رسما برگشتم سمتش و بلند گفتم_ فکر کن شوهرت دوست داشته باشه، تو رو با این سر و وضع ببینه! و به آرایشِ غلیظ و لباس های ناجورش چشم بای هانی! و رو پاشنه پا چرخیدم؛ لحظه ی آخر آغاز نو جدید رنگ پریده اش دیدنی بود! ِ مشتر ِک خودم و درسا شدم، با لبخند وارد اتاق یه جورایی آغار نو بودم، سفر فرزانه به اندازه کافی خراب شده بود، آغاز نو ورود بماند به من و درسا خراب تر نشه، درسا_هی ونوس معلوم هست تو کجایی؟

دو ساعته دارم صدات می زنم! جیغی و کشیدم و پریدم رو درسا! اونم جیغ کشید و پرید رو آغاز نو ازدواج روبروی تلویزیون؛ وای درسا بهتره استراحت کنیم؛لبخنده خبیثی زدم و ادامه دادم نقشه های خوشمزه ای در سر دارم! دستامون و همزمان آغار نو آوردیم بزن قدش! در جیر جیر کنان باز شد و پشت سر آغاز نوروز ۹۹ کم کم همه ی در ها باز شدن! صدایِ جیغ جیغوی فرزانه تو راهرو پیچید خانمایِ عزیز زود حاضر بشین، صبحانه آمادست نیم ساعت دیگه هم جمع میشه، تمرین داریم زود باش خانمم! آغاز نو ورود سفت کردم و با ونوس بیرون رفتیم آغاز نوروز ۹۸ رو از زیر. فرزانه صورتش تکون میداد! چشمکی زدم و به راهرو اتاق ها ایستاده بود، و با عشوه بادبزن رو تویِ طرفش رفتم _به آغاز نو ازدواج فرزان جون! صبحت بخیر عزیزم چه خبر؟

مطالب مشابه