ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل هنگامه❤محمدیان
هنگامه❤محمدیان
39 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل نیما
نیما
36 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل محسن
محسن
36 ساله از تهران
تصویر پروفایل دانیال
دانیال
31 ساله از گرگان
تصویر پروفایل مهسا
مهسا
43 ساله از کرج
تصویر پروفایل سکینه
سکینه
29 ساله از خاش
تصویر پروفایل شیوا
شیوا
40 ساله از تهران
تصویر پروفایل سروناز
سروناز
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل آزاده
آزاده
45 ساله از اصفهان
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
38 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل علی مرادی
علی مرادی
54 ساله از کوهدشت
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
32 ساله از دامغان

سایت همسریابی همراز در تهران

سایت همسریابی همراز من اخر این هفته مهلت دارید و بهتره خوب فکرهاتون رو بکنید. .. و بعد بدون اینکه منتظر عکس العملی از جانب سایت همسریابی همرازمم باشم

سایت همسریابی همراز در تهران - همسریابی


عکس سایت همسریابی همراز در تهران

همه ثروتش رو هم جمع کنه دیگه نمیتونه از پای این میز قمار بلند شه و قد راست کنه. با نفرت نگاهش کردم. سایت همسریابی همرازمم یک به تمام معنا بود. پس خوب میدونست که با سایت همسریابی همراز چی کار کرده. -حاال که سروش چیزی نداره بهتره تو هم با گرفتن مبلغی از زندگی اون خارج بشی و بذاری من با گرفتن دست سایت همسریابی همرازمان مرهمی برای زخم هاش باشم. مطمئن باش با وجود تو توی زندگی سروش هیچ وقت نمیتونه روی پای خودش بایسته و گمان نمیکنم تو هم شوهری رو بخوای که بین میله های زندون نشسته باشه و هر روز به انتظار معجزه ای از تیر غیب باشه تا بدهی هاش یه جوری پاس بشه. تیره پشتم به لرزش افتاد. دستم سخت سرد شده بود و عضالت صورتم سخت منقبض.

سایت همسریابی همرازمم را از پنجره بلندی که در اتاق بود

دلم میخواست بلند شم و سایت همسریابی همرازمم را از پنجره بلندی که در اتاق بود به بیرون پرت کنم. اما به سختی خودم رو کنترل کنم و به قدری پاشنه کفشم رو به سایت همسریابی همراز فشار دادم که پاهام در کفش ذق ذق میکرد. لعنتی موجب عذاب بود و بس. اما باز هم من سکوت کرده بودم و در ذهنم او را ناسزا میدادم. -خوب با چقدر شروع کنیم؟

سایت همسریابی همرازمان رو به زیر انداختم

سایت همسریابی همرازمان رو به زیر انداختم و برای بار اخر نقشه ام رو در ذهنم مرور کردم. باید کاری کنم که اون لحظه ای شک نکنه. باید از او بپرسم که میزان خسارتی که به سایت همسریابی همراز من زده چقدره و همون مبلغ رو ازش خواستار بشم و بعد از گرفتن مبلغ در کمال بی رحمی زیر قرارداد بزنم و مبلغ رو به سروش بدم برای اینکه بتونه خودش رو جمع و جور کنه و باز هم زندگی ما سر و سامون بگیره. اره باید این کار رو بکنم و به این کفتار پیر نشون بدم که زندگی بدون کمک او هم جریان داره. باید بهش نشون بدم که عاشقانه سایت همسریابی همراز رو دوست دارم و هیچ ثروتی نمیتونه من رو از اون جدا کنه و باید مطمئن بشه که اگر این بال رو سر سایت همسریابی همرازمان نمی اورد می مردم هم دست به همچین کاری نمیزدم. اما چه کنم که این در حال حاضر بهترین راه برای کمک به سایت همسریابی همراز من و خودم هست.

اره باید این کار رو بکنم تا بفهمه ما هم حق زندگی داریم. باید بفهمه از خودش زرنگ تر هم هستند تا زندگی رو بچرخونن. باید. .. باز میان افکارم پرید و با لحنی تند گفت: -باید فکرهات رو تو خونه میکردی حاال هم بهتره بری سر اصل مطلب. با نفرت گفتم: -فکر نمیکنم این قضیه این قدر کم اهمیت باشه، خصوصاً برای شما. پس دلیل این همه تعجیل چیه؟ با تعجب نگاهم کرد و من با لبخندی مظطرب خیره اش شدم. با نفرت سرش رو چرخوند و زیر لب چیزی زمزمه مرد. حس کردم که بیش از حد از من متنفره و من بیش از اون. -خوب اقای ارغوان شما چقدر باعث شدید که شرکت سایت همسریابی همراز من ضرر کنه؟ با افتخار سرش رو باال گرفت و گفت: -تا اونجایی که من میدونم میلیونی خسارت کردند و برای فردی مثل سایت همسریابی همرازمان که نوپاست این مبلغ کم نیست. بیشعور پست فطرت. نگاه کن چقدر با فخر این افتخار رو به رخ میکشه. ای کاش می تونستم داد بزنم و بهش بگم که پست فطرت تر از سایت همسریابی همرازمم ندیدم. اما نه باید خودم رو کنترل کنم تا بتونم نقشه ام رو عملی کنم. -خوب من همون مبلغی که سایت همسریابی همراز ضرر کرده رو میخوام تا بی سر و صدا از زندگیش خارج بشم. -منظورت چیه؟ شونه هام رو باال انداختم و کیفم رو از روی میز برداشتم و رد حالی که از جام بلند میشدم با بی رحمی انگار که سالهاست این کاره هستم گفتم: -سایت همسریابی همراز من اخر این هفته مهلت دارید و بهتره خوب فکرهاتون رو بکنید. .. و بعد بدون اینکه منتظر عکس العملی از جانب سایت همسریابی همرازمم باشم از اتاقش خارج شدم و به جرئت میتونم بگم فرار کردم. زمانی که در اسانسور ایستادم

مطالب مشابه