ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل رسول
رسول
42 ساله از کرج
تصویر پروفایل امیر علی
امیر علی
33 ساله از کرج
تصویر پروفایل مانا
مانا
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
41 ساله از تهران
تصویر پروفایل سحر
سحر
33 ساله از قزوین
تصویر پروفایل زینب
زینب
21 ساله از قم
تصویر پروفایل حمید
حمید
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل مریم
مریم
31 ساله از کرج
تصویر پروفایل مرجان
مرجان
39 ساله از تهران
تصویر پروفایل پریا
پریا
35 ساله از کرج
تصویر پروفایل فرزاد
فرزاد
47 ساله از تهران
تصویر پروفایل فرانک
فرانک
42 ساله از زنجان

سایت همسریابی هلو آدرسش چیست؟

مثل سایت همسر هلو هم رفتار کنید ایزابل ادامه داد: اگر بخاطر وجود هلو همسريابي سر سوزنی به شما آسیب وارد می شد من هرگز خودم نمی بخشیدم و از غصه می مردم.

سایت همسریابی هلو آدرسش چیست؟ - هلو


سایت همسر هلو

شدت نگران سایت همسر هلو بودند

پدر آن جا او به رختخواب رفت و خواب سرافینا را می دید. وقتی صبح شد دوک هنوز قادر به خوابیدن نشده بود. افکار تیره به مغزش هجوم آورده بودند واز این طرف به آن طرف می غلتید. متاسفانه از خواب خبری نبود. سیگونیاک، ستمگر و اسکاپین با آمدن به مشکلاتی که سر راهشان پیش آمد وارد هتل آرم دو فرانس شدند و بقیه گروه را دیدند که به شدت نگران سایت همسر هلو بودند. در راه رسیدن به هتل، گروه اول در سکوت شب قادر بودند که فریاد تبه کاران دوک را بشنوند و بعد از آن سر و صدای جنگ و دعوا بلند شد. همسریابی هلو موقت از همسر هلو نگران بودند که مبادا گزندی به دوستانشان وارد شود. ایزابل که از ترس نمی دانست چه بکند چون فکر می کرد که دشمنان بر سیگونیاک غلبه کرده و او را می کشند.

او بدون اینکه توجه داشته باشد که وجود او بیشتر برای سیگونیاک و یارانش درد سر درست می کند تا اینکه مثمر ثمر واقع بشود چندین مرتبه سعی کرد که خودش را به معرکه برساند. ولی در همان قدم اول تقریبا ضعف کرد و اگر بلازیوس و زربین او را نگرفته بودند به زمین می افتاد. آن دو هر کدام یک بازوی ایزابل را گرفته و او را بطرف هتل راهنمایی کردند. ایزابل در آن جا به اطاق خودش نرفت و با بقیه ماند و منتظر خبر دوستانشان که در گروه دوم بودند شدند. ترس همسریابی هلو موقت همسر هلو بود که اتفاق بدی رخ داده باشد و البته در دل آرزو می کردند که همه صحیح وسالم به هتل باز گردند. وقتی ایزابل چشمش به سیگونیاک افتاد که از دور می آمد بی اختیار دستانش بطرف آسمان بلند شد و را شکر کرد. دستانش پایین آمد و اشک هایش را که از چشمانش جاری بود پاک می کرد و با نزدیک شدن سیگونیاک بی اختیار دستانش را بدور گردن او حلقه کرد. ولی ایزابل خیلی زود موفق شد که خودش را کنترل کند و به نرمی خودش را از بازوی سیگونیاک که بدور کمرش حلقه شده بود کنار کشید و گفت:

" پس شما زخمی و مجروح نشده اید؟ " صورتش از خوشحالی برق میزد ولی سیگونیاک که از همسریابی هلو ابراز احساسات ایزابل به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بود نمی توانست صحبت کند. دست های ایزابل که دور گردن او بود بعد از آن همه گرفتاری یک مژدگانی محسوب می شد. او با خود می گفت:

" ای کاش می شد که تا ابد ایزابل را روی سینه خودم نزدیک قلبم که فقط برای او می تپد نگاه دارم. "

مثل سایت همسر هلو هم رفتار کنید

ایزابل ادامه داد: " اگر بخاطر وجود هلو همسريابي سر سوزنی به شما آسیب وارد می شد من هرگز خودم نمی بخشیدم و از غصه می مردم. ولی... آه... شما تا چه حد در باره همسر هلو دوک گستاخ بی احتیاطی کردید که مانند خود ابلیس از خود راضی و مغرور است. آن هم بخاطر یک دختر بی اسم و رسم فقیری مثل من. آقای سیگونیاک... باز هم میگویم شما خیلی بی احتیاطی کردید و همسر یابیه هلو کار مجادله با شخصی مثل دوک کار درستی نبود. حالا که شما بجرگه هنرپیشه ها وارد شده اید باید مثل سایت همسر هلو هم رفتار کنید. ما یاد گرفته ایم که بی ادبی و گستاخی تماشاگران را چشم پوشی کرده و در صدد تلافی بر نیاییم. "

بارون دو سیگونیاک که بالاخره خود را قادر به صحبت کردن کرده بود گفت: " من هیچ وقت چنین کاری را نخواهم کرد. من سوگند یاد می کنم که هرگز اجازه ندهم که در حضور من کسی توهین و دست درازی به ایزابل دوست داشتنی بکند حتی اگر ماسک هنرپیشگی خودم را هم بر صورت داشته باشم."

هرود با صدای بلند گفت: " خوب گفتی کاپیتان... هم خوب گفتی و هم دلاورانه. هلو همسريابي یکی بیچ وجه تمایلی ندارم که مورد غضب تو قرار بگیرم. بقدرت آن پذیرایی که تو از آن تبه کاران کردی سایت همسر هلو چقدر خوشبخت بودند که شمشیر کند ماتامور در دست تو بود که لبه و نوک تیز نداشت وگرنه تکه بزرگه این تبهکاران مزدور گوششان بود. همان بلاییکه شوالیه های قدیم بر سر غولان و ساحران بد کردار می آوردند. "

هرود... گرز تو بهمان اندازه مؤثر و مفید بود. و در ضمن عذاب وجدان هم نباید داشته باشی چون همسریابی هلو نبودند و اگر می توانستند هر سه ما را بقتل می رساندند. فضل فروش با خنده بلندی وارد همسر هلو مذاکره شد.

گفت: " حقیقت هم همین است. همسر یابیه هلو تبه کاران گل های زندان و سردسته محکومین به اعدام هستند. "

سیگونیاک گفت:همسریابی هلو جور کارها فقط از دست تعدادی معدود از افراد اجتماع بر می آید. ولی چیزی را که همسر یابیه هلو نباید فراموش کنیم مبارزه دلاورانه اسکاپین در مقابل حریفش بود که واقعا شایسته تقدیر است.

مطالب مشابه