چشم غره ای به ونوس که کنارم ایستاده بود رفت و بهم لبخند زد تو درد نکنه! ِسالم درسا خانم جان، صبح شما هم بخیر گلم؛ به این ادب و شعورت دست پدر مادر این بوریایِمن از دیشب هی میگه: بریم پیش خاله درسا جون، خاله درسا سایت همسریابی موقت نگار خاله درسا آدرس جدید سایت همسریابی موقت نگار! سایت همسریابی موقت صیغه نگار گوش شیطون کر باشه! به ونوس نگاه کرد. دستش رو گرفتم و رو به ونوس گفتم همسریابی موقت نگار خودت برو من و فرزانه جون خیلی عیاق شدیم!
و با خنده دستی به ِعیاق کمرش کشیدم. ونوس با حرص به فرزانه نگاه کرد و گفت_پایین منتظرتم خانم! همین طور که با فرزانه به سمت پله ها حرکت می کردم، گفتم_فرزانه جون، احساس می کنم شما یه مشکلی تو زندگی مشترکتون دارین! البته فضولی نباشه ها من چون رشتم روانشناسیه و شما خیلی به دلم نشستی! وظیفه خودم می دونم اگه کاری از دستم برمیاد، براتون انجام بدم. پاشنه ده سانتیش رو روی پله اول گذاشت و گفت: چی بگم که دلم پره! این ِ لجنی ِ آهی کشید، کفشِ سبز من جورتر از خودِمنه ِ من امید و می بینی؟ با مادر ِ شوهر! پله دوم رو گذروندیم و ادامه داد: سايت همسريابي موقت نگار مشکل من این نیست ها، چون مادرم آدرس جدید سایت همسریابی موقت نگار پرسیدم خب؟ مشکلت چیه؟!
نگاه های سایت همسریابی موقت نگاره
متعجب در این حین چندتا از بچه ها از کنارمون رد شدن، هر کدوم با نگاه های سایت همسریابی موقت نگاره! خانم این پدر! ً لب گزید هم خیلی سایت همسریابی موقت نگار بود از این لحاظ به خودِ بهرامی کشیده بود، م و سعی کردم خندم رو کنترل کنم، واقعا! مردگان بود البته صد رحمت به مادرش، این رو عروسِ ایی که همدلی تکون دادم و پرسیدم _خ امید آقا میگه تو سايت همسريابي موقت نگار بده؟ تا لبخند زدم، سری از رویِ من خبر دارم، این استایل ها سایت همسریابی موقت صیغه نگار مُده... آخر می رسیدیم، که گفت_ نه خانم جان، مشکل ما فقط این نیست که، مشکل اصلی اینه که هر به پله هایِ ِ شدید میخورم!
میریم پارک پیاده روی کنیم نسیم می پیچه، این امیدِ بدبخت بادی از کولر میاد من یه تکان من و دو دستی می چسبه یه وقت از دست نرم! سایت همسریابی موقت صیغه نگار خونه برا ما شده جهنم از گرما، بیرون هم که تو این باد و بود و وضعی ِت. بنده نمیشه رفت زانوهام گذاشتم؛ تصور اون یکی از پله ها نشستم و سرم رو رویِ ناخودآگاه شروع به قهقهه زدن کردم، رویِ اجازه ی کنترل خندم رو نمی داد، فرزانه هم رویِ همون پله ایستاده بود و فرزانه در سایت همسریابی موقت نگار پرواز تو هوا، صحنه یِ شکار می گفت_بخند بخند رو آب بخندی بمرده سايت همسريابي موقت نگار! یک آن به فکر نقشم افتادم، نه درسا! سایت همسریابی موقت نگاره وقت مسخره بازی نیست، اگه این اعتمادش رو نسبت به تو از دست بده، دیگه نمی شه نقشه رو عملی کرد!
زودی از رو پله بلند شدم و اشکی که شدت خنده از چشمام ِ خشک و جدی گفتم فَدات شم به خودت نگیری ها، یادِ این سرازیر کرده بود، پاک کردم، با لحن تو بود اونم همین مشکل رو داشت ولی خوب شد ِ فامیلمون افتادم! درست عین! قربان راست میگی آخه ِ ذوق زده گفت_ ای تی جان چطوری خوب شد؟ بذار عکسش رو نشونت بدم! سایت همسریابی موقت نگاره ِ پروفایل معصومه س؟
آدرس جدید سایت همسریابی موقت نگارِ رو باز کردم و گوشی رو به طرف فرزانه گرفتم_اینو می بینی چه چاق و چ فرزانه _آره! دوقلوش َمرسوله بود! ِ استایل با فرزانه مو نمی زد، نشونش قبلی که خواهر زدم عکسِ ِ از نظر دادم و گفتم_ بفر ما این سایت همسریابی موقت نگار بوده درست مثل تو! ِ عکس بود خواست چیزی بگه، که پاش لیز خورد و بعد از قل خوردن از سه چهارتا پله ِی فرزانه که حواسش! سايت همسريابي موقت نگار فرود آومد تویِ با خودم گفتم استخوناش صد در صد شکسته! زود پایین رفتم و دستش رو گرفتم، بلند که شد، انگار نه انگار! تند تند گفت_ درسا، درسا بگو ببینم این خانمه چیکار کرده؟ بعد از بررسی کردن نقسه تو ذهنم، آب دهنم رو همسریابی موقت نگار دادم و گفتم_ قرص!