و عصبی سروش چرخید. دستش رو روی پای نیمه برهنه سایت همسریابی قانونی ایران گذاشته بود و با دستمالی که از جیبش در اورده بود خون پاش رو پاک می کرد و سایت همسریابی قانونی ایرانیان مقیم امریکا همچنان با عصبانیت اشک می ریخت. ازدیدن سروش بعد از اون همه مدت نزدیک بود که پر در بیارم. دو هفته از مراسم تولد سایت همسریابی قانونی ایرانیان خارج از کشور میگذشت و من در تمام این مدت سروش رو از نزدیک ندیده بودم. پری دست سروش رو از روی پاش کنار زد و گفت: -به من دست نزن نمیشنوی؟ سروش دوباره دستش رو سر جای قبلی گذاشت و دستمال رو به روی زخم پای سایت همسریابی قانونی ایران فشرد و در همون حال گفت: -سایت همسریابی قانونی در ایران بچه بازی در نیار پات خراش برداشته. .. از دیدن این صحنه ها حسی مثل حسادت در تک تک سلولهام حس میکردم. سایت همسریابی قانونی ایرانیان خارج از کشور گریه میکرد و سروش پاش رو نوازش میکرد، بدون اینکه به صورتش نگاه کنه و آروم آروم چیزی رو زمزمه می کرد که من از اون فاصله نمیشنیدم. بهار دستم رو گرفت و با صدایی آروم گفت: -به نظرت چی شده؟ برای لحظه ای نگاهم رو از اون دو نفر گرفتم و به بهار دوختم.
سایت همسریابی قانونی ایرانیان مقیم امریکا دوختم
اما بعد سریع دوباره مسیر نگاهم رو به سروش و سایت همسریابی قانونی ایرانیان مقیم امریکا دوختم و گفتم: -نمیدونم. پری همون طور که اشک می ریخت گفت: -چرا سروش؟ چرا این کار رو با من میکنی؟ سروش سرش رو تکون داد و گفت: -پری بچه بازی در نیار تو چرا این کار رو میکنی؟ چرا حماقت میکنی؟من که به تو وعده ای نداده بودم. سایت همسریابی قانونی ایران با فریاد گفت: -لعنتی داغونم کردی و حاال میگی چرا حماقت میکنم؟چرا اینهمه مدت صدات در نیومد؟ چهره تیره سایت همسریابی قانونی ایرانیان مقیم کانادا قرمز شده بود و اشکهاش به روی گردنش جاری شده بود. شالش روی شونه هاش افتاده بود و پاهاش رو توی بغلش گرفته بود. سروش از روی زمین بلند شد و با ناراحتی دستش رو توی موهای خوش حالتش فرو برد و چرخی دور خودش زد و رو به سایت همسریابی قانونی ایرانیان مقیم امریکا کرد و گفت: -پاشو ببرمت دکتر. امکان داره زحمت عفونی بشه. سایت همسریابی قانونی در ایران بی توجهه به نگرانی سروش با صدایی بلند و عصبی گفت: -سروش به من بگو چرا؟ مگه من چه مشکلی دارم؟ من میتونم خوشبختت کنم. میتونم سروش. چرا من رو نمیبینی سروش. کمی هم من رو نگاه کن. .. سروش عصبی پا به زمین کوبید و در همون حال با نفرت به پری نگاه کرد و گفت: -سایت همسریابی قانونی ایرانیان خارج از کشور چرا متوجه نیستی؟ اصالً مسئله این نیست. من دوست ندارم به خاطر یک سری قرارداد ازدواج کنم. میفهمی؟ من دوست دارم عاشق بشم و با عشق ازدواج کنم. نمیخوام تنها به خاطر حساب و کتابهای پدر و مادرهامون باهات ازدواج کنم.
سایت همسریابی قانونی ایرانیان مقیم کانادا با ناله ای تن پهن شده اش رو از روی زمین بلند کرد
سایت همسریابی قانونی ایرانیان مقیم کانادا با ناله ای تن پهن شده اش رو از روی زمین بلند کرد و در حالی که خم شده بود و در حین قدم زدن میلنگید با بغض گفت: -ولی این حق من نیست سروش. سروش دوباره عصبی دست به موهاش کشید و در حالی که نفسش رو بیرون میفرستاد گفت: -بفهم سایت همسریابی قانونی در ایران من دوستت ندارم. اینقدر خودت رو سبک نکن. .. سایت همسریابی قانونی ایرانیان مقیم امریکا قدمی به سمت سروش برداشت و در حالی که چشماش از اشک لبریز بود. دستش رو بلند کرد و صورت سروش رو نوازش کرد. با اینکه دلم برای پری سوخته بود اما از اینکارش حسادتی عمیق وجودم رو لبریز کرد. ای کاش من هم میتونستم از اون فاصله نگاهش کنم. نوازش کنم. عطر تنش رو توی ریه هام بفرستم. ای کاش میتونستم توی چشماش غرق بشم و زمزمه کنم که عاشقشم. این همه احساسات از من بعید و به دور بود اما. .. سروش قدمی به عقب برداشت و گفت: -سایت همسریابی قانونی ایرانیان مقیم کانادا تو میتونی خوشبخت باشی. سایت همسریابی قانونی ایران بفهمم. درکم کن. سایت همسریابی قانونی در ایران من نمیتونم. .. پری فریاد زد و گفت: -سروش تو من رو بفهم. من هم نمیتونم. سروش. عزیزم. درکم کن. سروش تو همه زندگی منی. لعنتی من عاشقتم سروش... سایت همسریابی قانونی ایرانیان خارج از کشور دستهاش رو توی جیبش فرو برد و گفت: -هرگز پری. من هرگز نمیتونم این کار رو بکنم. من دوستت ندارم. پری چنان با عجز و البه حرف میزد که دل سنگ هم براش آب میشد. درکش میکردم. حسش رو درک می کردم. میفهمیدم که دوست داشتن سروش چه دردی داره. اما دردی شیرین بود که همه وجود من رو مست کرده بود. سایت همسریابی قانونی ایرانیان مقیم کانادا اشکش رو با گوشه انگشتش پاک کرد