و گفتم: -در ضمن مگه من دخترخالت هستم که اینقدر با من صمیمی هستی و اسمم رو صدا میکنی؟ سروش خنده ای کرد و گفت: -همسریابی دو همدم جدید پاییز خانم اما من تا حاال دخترخاله ام رو به اسم سایت همسریابی دو همدل جدید نکردم. و بعد از جاش بلند شد و من با تعجب پرسیدم: -پس چی صداش میکنی؟ همونطور که به سمت در میرفت گفت: -عزیزم.
همسریابی دو همدم سایت جدید با حرص از روی سنگ بلند شدم و با صدایی آروم گفتم: -خیلی هم خشگله؟باید هم بگی خشگلم. سروش به سمت من برگشت و در ماشینش رو باز کرد و در همون حال که با پوزخند نگاهم می کرد گفت: -چیزی گفتی؟ رو ازش گرفتم و با نفرت پام رو روی زمین کوبیدم و گفتم: -خیر با همسریابی دو همدم جدیدی نبودم. صدای خنده اش رو شنیدم. در همون حال که به سمت خونه میرفتم پیش خودم فکر کردم چرا اینقدر همسریابی دو همدم جدید و پری از حرص دادن من لذت می برند؟. پسره نکبت. خجالت نمیکشه جلوی چشم من میگه عزیزم صداش میکنم. خاک تو سرت که اینقدر ذلیلی. اه. اه. خشگلم. یکی نیست که بگه کجای اون ایکبیری خشگله.. زیرلب غر میزدم که صدای مامان رو شنیدم. -چی شد مادر چرا برگشتی؟
همسریابی دو همدم جدیدی یادم افتاد که چرا با عجله برگشتم
با حواس پرتی سر تکون دادم و با دیدن همسریابی دو همدم جدیدی یادم افتاد که چرا با عجله برگشتم. با دستم بر سرم کوبیدم و گفتم -اه مرده شورت رو ببرن که حواس واسه ادم نمیزای. -با کی هستی؟ به همسریابی دو همدم جدید ازدواج نگاه کردم و در حالی که منظورم به سروش بود گفتم: -هیچی با خودم بودم. کالسورم رو جا گذاشتم اومدم ببرمش. -باشه مامان جان برو تا دیرت نشده. کالسورم رو برداشتم و دوباره با عجله از خونه خارج شدم. به محض اینکه جلوی در رسیدم به یاد برخوردم با سروش افتادم و با همسریابی دو همدم جدید سرعتم رو کم کردم و بی خیال به راه افتادم. سر کوچه از دیدن همسریابی دو همدم سایت جدید در کنار ماشین سروش تعجب کردم. پا تند کردم. کالسورم رو به سینه ام چسبوندم و به سمتش رفتم. ادرس جدید همسریابی دو همدم با دیدن من لبخند زد و گفت: -پاییز سروش خان میخوان زحمت بکشند و ما رو برسونن.
با چشمهای گرد شده از تعجب به بهار نگاه کردم و زیر لب گفتم که سروش خان غلت کرده. -سروش خان لطف دارن اما ما خودمون میریم و مزاحمشون نمیشیم. و به سروش نگاه کردم. لبخند زیبایی به لب داشت و ما رو نگاه می کرد. بی اختیار لبخند زدم که صداش رو شنیدم. -نه چه مزاحمتی. ادرس جدید همسریابی دو همدم می گفت که دانشگاهتون توی خیابون سایت همسریابی دو همدل جدید. من اون اطراف کاری دارم شما رو سر راه می رسونم. بله میخوای بری منزل پری جونت دیگه. اینو گفتی که من بدونم داری می ری سراغش؟ فکر کردی سروش خان. ..
ادرس جدید همسریابی دو همدم گفت: -با اینکه هیچ دوست ندارم مزاحمتون بشیم اما دیرمون شده و برای همین مزاحمت..... -برای همین زیاد مزاحمت نمیشیم و با تاکسی می ریم. به همسریابی دو همدم جدید چشم غره ای رفتم و دستش رو توی دستم فشردم. نمیدونستم که چرا همسریابی دو همدم سایت جدید هیچ عین خیالش نیست. چرا اینقدر بی تفاوت؟ انگار نمیدونست که این پسر.... این پسر ارباب ماست. چرا دوست داشت فخر رو تو نگاه سروش ببینه. نه من بمیرم هم سوار ماشین این پسر از خود راضی نمیشم. سروش شانه ای باال انداخت و رو به من با نیشخند گفت: -اگه پاییز. آه ببخشید.
اگه سایت همسریابی دو همدل جدید دوست ندارن
اگه سایت همسریابی دو همدل جدید دوست ندارن با ما بیان اشکالی نداره. بهار من تو رو همراهی می کنم. با دهانی باز نگاهم رو به صورت بهار دوختم که ریز میخندید. برای اینکه حرص سروش رو در بیارم با عصبانیت و صدایی نیمه بلند گفتم: -متشکرم. ادرس جدید همسریابی دو همدم نیازی به همراهی شما نداره. از همراهی با من بیشتر لذت میبره. و دستش رو کشیدم و بدون گفتن خداحافظ به راه افتادم. همسریابی دو همدم سایت جدید با خنده دستم رو از بین دستش کشید و با صدای آهسته ای طوری که سروش نشوند گفت: -پاییز بمیری. بزار خداحافظی کنم. تو سایت همسریابی دو همدل جدید با این کارهات آبروی ما رو میبری... و بعد رو به همسریابی دو همدم جدید ازدواج کرد و گفت: -سروش خان من معذرت میخوام این پاییز بیشتر دوست داره