- -اما محض اطالعتون باید بگم ما رسیدیم.. . از حرفش هم من و هم سایت همسریابی دوهمدم جدید به خنده افتادیم. سایت همسریابی دوهمدل جدید توی باغ زیر درختی ایستاده بود. با لبخند به سمتش دویدم. با نگرانی نگاهم کرد و گفت: -پس کجا موندید مادر؟ دلم هزار راه رفت.. . صدای سایت همسریابی دوهمدم جدید رو شنیدم که با خنده گفت: -مامان جون چرا اینقدر نگران ما هستی؟ ما دیگه بچه نیستیم.. .. مامان با اخم رو از من گرفت و گفت: -هر چقدر هم که بزرگ شده باشید باز برای من بچه اید.. . و برگشت و با اخم به سمت اتاقمون رفت و خندیدم و رو به سایت همسریابی دوهمدل جدید گفتم: -چرا دست می زاری رو نقطه ضعفش؟ -نباید اینقدر به ما وابسته باشه. فردای روزگار من افتادم مردم میدونی چقدر عذاب میکشه؟ دستم رو بلند کردم و گفتم: -خفه شو دیونه. .. . صدای ریز خنده سروش من رو متوجه خودم کرد. برای اولین بار از حضورش خجالت کشیدم و سر به پایین انداختم. با دیدن این کار من خنده اش پرصدا تر شد.
- سایت همسریابی دوهمدم جدید هم میخندید. سر بلند کردم که بهار رو به سروش تشکر کرد و منتظر شد تا من تشکر کنم. پاییز میتونم چند لحظه باهات صحبت کنم؟ با چشمایی که از شدت تعجب گرد شده بود اول به سروش و بعد به سایت همسریابی دوهمدم جدید ازدواج نگاه کردم. بهار هم با تعجب خداحافظی کرد و به داخل رفت. هنوز چشمم به مسیری بود که بهار رفته بود تا اینکه صدای گرم سروش رو از پشت سرم شنیدم: -پاییز حواست به من هست؟ با تعجب و گنگی سر برگردوندم. با دیدن نگاه سیاهش انگار که برقی به تمام بدنم وصل کردن. باز هم برای اولین بار بود که از دیدن نگاه سیاهش اینطور رعشه به اندامم می افتاد. باورم نمیشد یعنی این من بودم که از دیدن سروش اینطور هیجان زده میشدم؟ گونه هام گر گرفته بود و به خوبی میتونستم حس کنم که قرمز شدم. حرارت رو در بدنم حس میکردم. با وجود خنکای نسیمی که در میان باغ پیچیده بود بدنم داغ از حرارت بود.
- چطور میتونستم بهت بفهمونم که امشب سایت همسریابی دوهمدل جدید متفاوت بود. نه. نه اینطور نیست. هر شب شبی متفاوت... باورم نمیشه من تمام ذهنم در گیر تو!!! حواسم همه متعلق به تو... -راستش االن خیلی خجالت میکشم از روت. پاییز شاید باورت نشه اما من خودم رو در مقابل تو مسئول میدونم. نگاهم رنگ عوض میکرد. لحظه به لحظه.
-
همسریابی دو همدم سایت جدید تغییر حالت میدادم
- از شنیدن حرفهای همسریابی دو همدم سایت جدید تغییر حالت میدادم. لحظه ای بدنم یخ میکرد و لحظه ای دیگه همون بدن یخ مثل کوره ای گر می گرفت و از حرارت بدن خودم میسوختم. حاال هم با تعجب نگاهش می کردم. چرا اینقدر بین سایت همسریابی دوهمدم جدید ازدواج مکث میکرد؟ نه نه. مکث نمیکرد. این من بودم که بین حرفهاش دنیایی زمان حس میکردم. ای کاش زودتر حرفش رو میزد تا راحت میشدم. چرا حس گنگی دارم ؟ چرا معذبم؟ چرا از بودنش. از عطر نفس هاش. ..
- جستجوی سایت همسریابی دوهمدم جدید من چقدر صداش زیبا و گوش نوازه. یعنی تا به حال به این موضوع فکر نکرده بودم. چرا این طوری شدم؟ من که هیچ وقت به صدای زنگدارش فکر نکرده بودم. سایت همسریابی دوهمدم جدید رنگ صداش، رنگ نگاهش. . نه نه. باورم نمیشه. این همون نگاهه. این همون صداست. پس این وسط من تغییر کردم. آره این منم که تغییر کردم. این سروش نیست. چرا سایت همسریابی دوهمدم جدید ازدواج اینقدر سرد شده؟ دوباره بدنم یخ کرده بود. چرا خودش رو در قبال من مسئول میدونست؟ همسریابی دو همدم سایت جدید چرا از من خجالت میکشه؟ نکنه. ..
ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدم... نه نه پاییز تو نباید
ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدم... نه نه پاییز تو نباید رویا سازی کنی. منطقی باش. مثل همیشه. سعی کن با رویاهات تداخل پیدا نکنی. . احساساتت رو مثل همیشه سرکوب کن. . این همون سروش. همونی که ازش متنفر بودی. نه نه. نمیتونم به خودم بقبولونم من از سروش هیچ وقت. ... -میدونم که سایت همسریابی دوهمدم جدید ازدواج اونقدر متین و خانم هست که همون لحظه از همسریابی دو همدم سایت جدید گذشته. میدونم که اونقدر دلش دریاست که اگه حتی بدترین توهین ها رو هم بهش بکنن میگذره. چون. .. اما تو. .. ثبت نام جدید سایت همسریابی دوهمدم من خواستم از دلت یه جوری در بیارم. خواستم که توهین پری رو از دلت در بیارم. اومدم ازت بخوام که به دل نگیری. ازت میخوام که ببخشیش و این موضوع و حرفهایی رو که جستجوی سایت همسریابی دوهمدم جدید زد رو بزاری به حساب بچگیش.