میدونستم چرا اینطور شده. سایت همسریابی خارج از ایران هم چیزی که در از خواستگاری در ذهنش داشت امشب ندیده بود. افکار او هم مثل من برخالف دیده های امشبش بود. باز هم من میتوانستم خودم رو قانع کنم که اونها اشتباه نکردند اما مامان نمیتوسنت چون به محض خروج اونها از ساختمون رو به بهار تشر زد و گفت: -اینا چرا اینجوری بودند؟ از همه چیز حرف زدن اال مهریه و جهیزیه... بهار عصبی دست مرا که در دستش بود فشرد و با صدایی آهسته گفت: -مادر من من که گفتم این مسائل برای اونها حائز اهمیت نیست. اگر حرف از جهیزیه زدند تنها به خاطر درخواست من بود. چیزی که سایت همسریابی خارج از ایران گفت من اصالً حتی بهش فکر نمیکنم. سایت همسر یابی ایرانیان مقیم خارج از کشور عصبی دست در هوا چرخوند و گفت: -جمع کن این حرفها رو دیده بودیم هر چیزی رسم و رسومی داره. سایت همسریابی خارج از ایران اینترنشنال پی همه چیز رو به تنشون مالیدند نه حرفی از رسم هامون شد و نه حرفی از مهریه. دیده بودیم بر سر خانه و عروسی به توافق میرسند اما سایت همسر یابی ایرانیان مقیم خارج از کشور هیچ حرفی نزدند. دیدی چطور این پسر تو رو از من خواستگاری کرد؟ دیده بودیم داماد اون شب از خجالت نمیتونه سرش رو بلند کنه دیده بودیم دختر ها این موقع چای میارند و بعد میرند توی اتاق اما شما هر دوتون سر خوش اومدید راحت نشستید.. .. وای من رو بکش از دست این دخترها نجات پیدا کنم.
میدونستم که مامان به شدت ناراحت و عصبی هست. در صورتی که خانواده سایت همسریابی خارج از ایران اینترنشنال هیچ بی احترامی به ما نکرده بودند. میدوسنتم سایت همسریابی ایرانیان خارج از کشور دوست دشات به قول خودش همه چیز با رسم و رسوم پیش بره و با احترام همه چیز برقرار بشه. به نظر مامان اگر خانواده داماد سر نرخ مهریه چونه میزدند بیشتر احترام گذاشته بودند تا خانواده سایت همسریابی خارج از ایران که همه چیز رو اعلناً به خودمون واگذار کرده بودند. بی توجه به ادامه جر و بحثشون از کنار بهار بلند شدم و به بالکن رفتم.وقتی تن خسته ام رو روی صندلی انداختم وچشم به ماه توی آسمون دوختم پیش خودم گفتم که خانواده خوبی هستند و در دلم برای بهار آرزوی خوشبختی کردند. چیزی که از سر شب ذهنم رو مشغول کرده بود باز دوباره خودنمایی کرد و من در حالی که بغضم روفرو میخوردم پیش خودم گفتم چرا چرای من اینقدر بدبختم؟
سایت همسریابی ایرانیان خارج از کشور چرا این همه فرق بین من و بهار هست؟ من مگه دختر همین پدر و مادر نیستم؟ مگه به اندازه بهار زیبا نیستم؟ مگه من چه فرقی با او دارم؟ چرا باید برای او اینطور خواستگار محترمی بیایید و برای من.. ..
سایت همسر یابی ایرانیان مقیم خارج از کشور وضع مالی خوبی ندارند؟
مگر خانواده سایت همسر یابی ایرانیان مقیم خارج از کشور وضع مالی خوبی ندارند؟مگر بهار پدر و مادرش مستخدم نبودند؟ پس چرا آنها آقا منشانه بدون اینکه چیزی به رومون بیارن با اون همه دبدبه کبکبه و احترام به خواستگاری اومده بودند و اون وقت خانواده سروش ما رو از خونه به بیرون پرتاب کرده بودند. قطره اشکی رو که روی گونه ام سر خورده بود رو پاک کردم و در دلم گفتم که من به بهار حسادت نمیکنم اما من هم مثل هر دختر دیگه ای آرزو داشتم
سایت همسریابی خارج از ایرانی با دسته گل و شیرینی
که خانواده همسر آینده ام سایت همسریابی خارج از ایرانی با دسته گل و شیرینی در منزلمون رو بزنند و با لبخندشون به استقبال ما بیان.
سایت همسریابی ایرانیان خارج از کشور هم دلم میخواست مادر و پدر شوهرم در مجلس خواستگاریم حضور داشتند و با احترام من رو از مادرم خواستگاری میکردند. درست مثل خانواده سایت همسریابی خارج از ایران. مگر من آزرو نداشتم؟ پس چرا اینقدر تفاوت بین سایت همسریابی خارج از ایرانی وجود داشت؟ چرا مراسم خواستگاری بهار سرشار از محبت بود و مراسم خواستگاری من... با یاد اون روز کذایی قلبم گرفت. انگار که کسی به دلم چنگ کشید.مراسم خواستگاری من هم در نوع خودش نوبر و نادر بود. سایت همسریابی ایرانیان خارج از کشور مراسم خواستگاری در حالی که من و مادر اشک میرختیم دورمون پر از وسایل و خرده ریزهای خونه بود. اون وقت سایت همسریابی خارج از ایرانی بدون هیچ دسته گل و شرینی من رو از مامان خواستار شده بود. مادر بیچاره من چه آرزوها که برای من داشت. چه خوابهایی که برای من دیده بود.