سایت همسریابی بهترین همسر توران 81 به همه شیرینی تعارف میکرد و چایی رو هم مادرم به عهده گرفتهبود و پذیرایی میکرد و من در کنار مردی که اصلا نمیدونم چرا صورتش کمی برافروخته بود و با اخم نگاهم میکرد، نشستهبودم. اصلا من این مرد رو کامل نمیشناختم، اونوقت مادرم و سایت همسریابی بهتریت همسر بهم گیر سه پیچ دادهبودن و از اون میپرسیدند. آخر سر قرار شد که صبح سایت همسریابی بهترین همسر جدید دنبالم بیاد و با هم بریم آزمایشگاه، ولی چون ساعت نه شب بود، بزرگها تصمیم گرفتند که من به همراه سایت همسریابی بهتریت همسر یه دوری برم بیرون و بزنم که متاسفانه پدرم هم موافقت کرد؛ و من در این هیریویری فکر میکردم که این دیگه از کجا دراومد، اصلا مگه همچین چیزی هست؟
سایت همسریابی بهترین همسر جدید و بدون فیلتر به سختی بلند شدم
با ایما و اشاره به مادرم اشاره میکردم که بگه زشته و نمیشه، ولی انگار نه انگار. آخه کدوم دختر، پسری میرن بیرون تو مراسم بله برون؟ من نمیدونم! سایت همسریابی بهترین همسر جدید و بدون فیلتر به سختی بلند شدم و مانتوم را پوشیدم و دکمه هایش را نبستم و شالم هم سرم کردم و به دنبال سایت همسریابی بهترین همسر توران 81 از پلهها روانه شدم که برادرزادهاش سالار رو هم به همراه ما فرستادن که خندهام گرفت. اژین به سایت همسریابی بهترین همسر انلاین نگاهی انداخت و زیرلب گفت: واسمون بهپا هم گذاشتن، انگار من تو یه ساعت میخوام چیکار کنم!
و من ضربان قلبم ناخواسته زیادتر شد، سمت ماشین سایت همسریابی بهترین همسر توران 81 رفتیم و بعد از سوار شدن، اژین فقط نگاه ترسناکش رو حواله من میکرد و من نمیدونستم این یعنی چی؟ واقعا چش شده این؟ سایت همسریابی بهترین همسر جدید و بدون فیلتر جلوی پارکی که خلوت بود، نگهداشت و رو به سالار گفت: سالار، عمو میخوای تاب بازی کنی؟ و سایت همسریابی بهترین همسر ادرس جدید بیچاره، به کاپشنی که پوشیده بود نگاه کرد و گفت: عمو، هوا سرد نیست؟ به خاطر حرف سالار، خندهام گرفت؛ سایت همسریابی بهتریت همسر داشت مثلا الان از سرمون بازش میکرد. سایت همسریابی بهترین همسر جدید با جدیت رو به سالار گفت: نه عمو، هوا خوبه، پیاده شو! و بیچاره بچه، نمیتوانست نه بگوید.
سایت همسریابی بهترین همسر انلاین به تابی که خالی بود
سایت همسریابی بهترین همسر انلاین به تابی که خالی بود، اشاره کرد و گفت: برو بازی! و سالار انگار بعد دیدن تاب، شور و شوق کودکانهاش برگشته بود که بدو بدو سمت تاب رفت.
من و سایت همسریابی بهترین همسر توران 81 روی نیمکت نشستیم. هوا کمی سرد بود و من هیچی نپوشیده بودم و کمی میلرزیدم؛ سایت همسریابی بهترین همسر ادرس جدید همچنان ساکت بود و چیزی نمیگفت که من رو بهش گفتم: چیزی شده؟ و سایت همسریابی بهتریت همسر دوباره با اخم نگاهم کرد و چیزی نگفت. از روی نیمکت بلند شدم و به سمت ماشین میرفتم که سایت همسریابی بهترین همسر جدید و بدون فیلتر با داد گفت: کجا؟ که سالار هم نیم نگاهی به ما انداخت. به لباسم اشاره کردم و گفتم: دارم یخ میزنم، نمیبینی؟ بعد به سالار هم اشاره کردم و گفتم: اون بچه هم انگاری سردشه! اژین چند قدم سمتم اومد و از بالا به پایین نگاهم کرد و سپس کتشو روی شونم انداخت که یهو وجودم پر از عطر تلخی شد که زده بود.