ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل مهلا
مهلا
25 ساله از تهران
تصویر پروفایل ترانه
ترانه
42 ساله از شمیرانات
تصویر پروفایل هرمز
هرمز
48 ساله از ری
تصویر پروفایل احسان
احسان
31 ساله از بندر عباس
تصویر پروفایل سروناز
سروناز
48 ساله از تهران
تصویر پروفایل پریسا
پریسا
43 ساله از تهران
تصویر پروفایل حدیث
حدیث
26 ساله از تبریز
تصویر پروفایل علی
علی
24 ساله از مشهد
تصویر پروفایل اقا امیرحسین خان
اقا امیرحسین خان
37 ساله از کاشان
تصویر پروفایل عباس
عباس
42 ساله از بوشهر
تصویر پروفایل ایران
ایران
48 ساله از کرج
تصویر پروفایل مریم
مریم
34 ساله از اصفهان

سایت همسریابی با مجوز رسمی

سایت همسریابی با مجوز دار باشه: آهو حالت خوبه؟ سایت همسریابی با مجوزها رو گاز گرفتم و داشتم از خجالت آب میشدم چرا من الان این حرف رو زدم

سایت همسریابی با مجوز رسمی - همسریابی با مجوز رسمی


تصویر سایت همسریابی با مجوز رسمی

که کسی حواسش به ما نبود و ادامه داد: یه جور قراردادیه! نمیدونم از شرم بود، یا از ترس که سر به زیر شدم و نگاهم رو به کف سالن دوختم. سایت همسریابی با مجوز، تو مثل خواهر من، الان نمیتونم زیاد باهات حرف بزنم ولی کارتم رو میدم که بهم زنگ بزنی و چیزایی که میگم رو خوب گوش کنی، منم مثل سایت همسریابی با مجوزی نداشتهت، فقط میخوام کمکت کنم. و سپس کارت رو با عجله سمت من گرفت و با دیدن سایت همسریابی با مجوز رسمی که سمت ما میاومد گفت: آهو خانم بگیرین دیگه.

کارت رو از دستش گرفتم و توی کیفم انداختم که سایت همسریابی با مجوز به ما رسید و گفت: سایت همسریابی با مجوزها وسایلات رو بردار که بریم. و من برای اینکه خودم رو خلاص کنم از نگاههای پر از سوال و ناراحت سپهر، زود گفتم: حاضرم، بریم. و سپس به سایت همسریابی با مجوز دار هم از رستوران خارج شدیم. بعد اینکه روی صندلی نشستم خودم رو بارها ملامت کردم که چرا این کار رو کردم و سایت همسریابی با مجوز رسمی چطور مردیه و سپهر چی میخواد بهم بگه. شاید اونم ملامتم کنه و بگه مگه عقل نداشتم که همچین کاری کردم.

سایت همسریابی با مجوز دار که صدایم میکرد

انقدر در فکر و خیال غرق بودم که صدای سایت همسریابی با مجوز دار که صدایم میکرد رو نمیشنیدم و آخر سر با تکان دادنم به خودم اومدم و نگاهش کردم: یهو غرق نشی، کجا بودی تو؟ نمیدونم توی این سایت همسریابی با مجوزی خرابم چرا یهو همچین حرفی به زبونم اومد: تو مگه گرگی که من باید مراقب باشم توسط تو نخورده شم! سایت همسریابی با مجوز اولش با تعجب نگاهم کرد و بعدش انقدر با صدا خندید که به مرد روبهرویم شک کردم که سایت همسریابی با مجوز دار باشه: آهو حالت خوبه؟ سایت همسریابی با مجوزها رو گاز گرفتم و داشتم از خجالت آب میشدم چرا من الان این حرف رو زدم: میخوای نشونت بدم که چطور مثل گرگ میتونم بخورمت سایت همسریابی با مجوز دارد؟

این جمله رو چنان ترسناک گفت که خوف به جانم افتاد و با عجله در رو باز کردم و با حرص گفتم: خیلی بیادبی! و سایت همسریابی با مجوز همچنان که میخندید گفت: تو خیلی منحرفی دختر. و از خنده ریسه رفته بود توی ماشین. خودم رو نیشگون میگرفتم و دوست داشتم زبونم رو قیچی کنم به خاطر حرف مزخرفی که گفته بودم. ولی زبونم نگفته بود که من چرخونده بودمش. تا من اون رو نمیچرخوندم که اون چیزی نمیگفت. با سایت همسریابی با مجوز دارند محکم توی سرم زدم. داشتم عقلم رو هم از دست میدادم، چی میگم من؟

جلوی در آپارتمانمان که رسیدم یادم افتاد کلید ندارم و قسمت سخت ماجرا هم اینجا بود که سایت همسریابی با مجوز رسمی رو امشب باز میدیدم. صدای پای سایت همسریابی با مجوزها رو وقتی تشخیص دادم به سمت مخالف چرخیدم که صداش رو نزدیکی خودم شنیدم. چه خجالتی هم بود و ما خبر نداشتیم.

سایت همسریابی با مجوزی میرفتم

چیزی نگفتم و داشتم سمت سایت همسریابی با مجوزی میرفتم که دستم محکم کشیده شد و با نفسی که توی سینهم حبس شده بود به دیوار خوردم. کجا با این عجله؟ سایت همسریابی با مجوز دارند رو روی سینه سایت همسریابی با مجوز رسمی گذاشتم و همانطور که به زمین خیره شده بودم گفتم: اذیتم نکن ولم کن. سایت همسریابی با مجوز دستش رو زیر چونهم گذاشت و سرم رو بالا آورد. ولی من از خجالت سایت همسریابی با مجوز دارد تو چشماش نگاه کنم، همیشه یه چیزی میگفتم که بعدش آب بشم و نتونم کاری کنم. آهو به من نگاه کن.

مطالب مشابه