بزرگترین سایت همسریابی بین المللی در کنار من سایت همسریابی ایرانیان خارج از کشور و ساعتها به صورت معصوم و زیبای سامان نگاه میکرد و من با گریه کردنش چنان بی تاب می شدم که بی درنگ او را در اغوشم میگرفتم و شگفتا که به محض در اغوش کشیدنش ارام میشد. چیزی که من در اغوش مادر پیدا میکردم او هم در اغوش من پیدا می کرد. ارامش. ارامشی بی همتا. بهار دستهای ظریف او در در دست میگرفت و سامان دستهای او را محکم میان انگشتان کوتاه و کشیده اش میگرفت و بهار ذوق زده صورتش را میبوسید و از شباهتش به سایت همسریابی ایرانیان خارج از کشور میگفت. لحظه هایی که او به گریه میافتاد من هم سخت اشفته میشدم و با در اغوش کشیدنش الالیی که بابا برای من میخواند را برایش زمزمه میکردم. بغض غریبانه به سراغم می امد و هر بار با لبخند سامان به یاد بزرگترین سایت همسریابی بین المللی می افتادم و ناراحت بودم از اینکه سایت همسر یابی ایرانیان مقیم خارج از کشور در کنارمان نیست تا از این لحظه ها لذت ببرد. کامیار هر بار که به سراغمان می امد هدیه ای گرچه کوچک دستش بود و هر بار با این کارش من رو شرمنده حضورش می کرد. بنفشه به همراه احمد به دیدنمان امدند و با امدنشان باز هم یاد سایت همسریابی ایرانیان خارج از کشور را برایم اوردند. احمد در حالی که سامان رو در اغوشش گرفته بود با لحن غریبی ندامتم می کرد و از من میخواست به خاطر سامان هم که شده از خر شیطان پیاده شوم
بزرگترین سایت همسریابی بین المللی بگویم.
حقیقت ماجرا را به بزرگترین سایت همسریابی بین المللی بگویم. اما افسوس از حماقتهای بی پایان من و افسوس که نمی تواستم غرور زخم خورده ام را التیام بخشم و از این عذابی که میکشم خودم رو رها کنم. بنفشه از دانشگاه برایم میگفت و از اینکه بدون حضور من چقدر تنهاست و میگفت که بدون حضور من لحظه ها برایش سخت و طاقت فرساست و با لبخند گفت که از ترمهای بعد واحدهای کمتری انتخاب خواهد کرد تا با من کالسهایش را هماهنگ کند و من هم به او قول دادم به محض اینکه یک ترم مرخصی ام به اتمام رسید با برداشتن واحدهای بیشتر خودم را به او برسانم. بنفشه میگفت وقتی بچه ها خبر فارغ شدنم را شنیده بودند خیلی خوشحال شده بودند و از پیمان برایم میگفت که برایم کارت تبریکی فرستاده و سایت همسر یابی ایرانیان مقیم خارج از کشور داده که هر مشکلی داشتم با کمال میل حاضر به رفع ان هست و با این حرفش اتش انتقامم از سایت همسریابی ایرانیان خارج از کشور رو در وجودم شعله ورتر کرد. زمانی که انها رفتند ساعتها با خودم خلوت کردم و حتی به این نتیجه رسیدم که به پیمان پاسخ مثبت بدهم و بزرگترین سایت همسریابی بین المللی رو به خاطر بالیی که سرم اورد مجازات کنم اما به محض اینکه نگاهم در چشمهای سیاه همچون شب سامان افتاد قلبم فرو ریخت و باز هم یاد نگاه های عاشقانه کانال تلگرام همسریابی خارج از کشور افتادم و بر خوردم نهیب زدم
سایت همسر یابی ایرانیان مقیم خارج از کشور را در قلبم بگیرد
هیچ کس نمیتواند عشق سایت همسر یابی ایرانیان مقیم خارج از کشور را در قلبم بگیرد. اه که لحظه ها بی شتاب میگذشتند و به فکر این نبودند که من جدایی از سروش چقدر برایم سخت است. با اینکه حاال سامان رو در جوارم داشتم اما باز هم بیشتر به یاد کانال تلگرام همسریابی خارج از کشور می افتادم. به یاد غریبی ام در ان روز که توسط سایت همسر یابی ایرانیان مقیم خارج از کشور محاکمه شدم. به یاد اینکه چقدر دوستش داشتم و او چقدر بی رحمانه شالق کلماتش را بر پیکر شوک زده من فرود می اورد. ساعتها می نشستم و در حالی که سامان رو در اغوشم داشتم درد و دل میکردم. روز به روز با بزرگتر شدن کانال تلگرام همسریابی خارج از کشور شیرین زبانی هایش بیشتر میشد و من رو بیشتر از پیش شیفته خودش میکرد. به قدری دوستش داشتم که دلم نمیخواست از او جدا شوم. تمام هزینه های زندگیم با سامان رو از سود پولهایی که در بانک داشتم تامین میکردم و این را حق مسلم کانال تلگرام همسریابی خارج از کشور میدانستم و به هیچ وجه از این کار ناراحت نبودم و او را شاهد میگرفتم که اگر سامان در زندگیم نبود محال بود لحظه ای حتی فکر استفاده از ان پولهای نکبتی به ذهنم بیفتد