تازه با سایت همسریابی اغاز نوین بیرون رفته بودیم
البته از حق نگذریم چرت می گفتم، چون تازه با سایت همسریابی اغاز نوین بیرون رفته بودیم. لباس هایم را می پوشم و در دل می گویم: بریم پیش بابایی؟ به آژانس زنگ می زنم و سایت همسریابی آغاز نو ورود می مانم تا بیاید. وارد شرکت می شوم و سعی می کنم تا منشی عملیِ برنزه و مو بلوندش را نادیده بگیرم. در اتاقش را بی هوا باز می کنم و با صدای رسا می گویم: به سلام آقا.
سایت همسریابی اغاز نویس اینجا چی کار می کنه؟!
سایت همسریابی اغاز نویم خودم می گوید: به سلام خانم. صدایم را کلفت می کنم و سایت همسریابی اغاز نویس مرد ها می گویم: ضعیفه صد بار نگفتم همه ی کارمندا باید آقا باشن؟ سایت همسریابی اغاز نویس اینجا چی کار می کنه؟! دستش تنگه، گفتم یه مدت بمونه. پشت چشمی نازک می کنم و می گویم: باشه چون بهت اعتماد دارم. حالا اینجا چی کار می کنی؟
راستی کی سایت همسریابی اغاز نو جدید خریدی؟
دستم را روی شکمم می گذارم و می گویم: دلمون واسه بابایی تنگ شده بود! ئه؟! پس بابایی می خواد جفتتون و بخوره! سپس نزدیک می شود. می خندم و می گویم: سایت همسریابی اغاز نوین!! راستی کی سایت همسریابی اغاز نو جدید خریدی؟ با بهت می گوید: سایت همسریابی اغاز نو! ؟ من سایت همسریابی اغاز نو نخریدم. پس امروز عمم پیامک داده بود بهم؟ چی می گی آرام گوشیت و بده.
سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی به دنیا اومد؟
دستم را داخل کیفم می کنم و گوشی را سایت همسریابی اغاز نویم می آورم؛ گوشی را به دستش می سپرم و می گویم: سایت همسریابی اغاز نویس شماره تو نیست؟ با اخم می گوید: نه... تماس می گیرد و با صدای زنی که می گوید دستگاه مورد نظر خاموش است مواجه می شویم. زیر لب می گوید: پس یه بازیه جدیده... منگ می گویم: چی یه بازیه جدیده؟! هیچی عزیزم. لب هایم را جمع می کنم و می گویم: نمی دونم والا! چی سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی به دنیا اومد؟
فوری با سایت همسریابی اغاز نوین تماس می گیرم
الان میام. تلفن را قطع می کنم و فوری با سایت همسریابی اغاز نوین تماس می گیرم. جانم؟ با ذوقی کودکانه می گویم: به دنیا اومد سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی! او نیز سایت همسریابی اغاز نویس من خوشحال می شود و می گوید: به سلامتی؛ کدوم بیمارستان؟ آدرس را می دهم و سایت همسریابی آغاز نو ورود می شوم تا به خانه بیاید. با تک بوقی که می زند از خانه خارج می شوم.
با لبخند سوار می شوم. بعد از کمی صحبت عادی، می گویم: می گم کی می شه بچه ی ما هم بدنیا بیاد؟ فوری می گوید: شش ماه دیگه. بخواد بشه هووی من، من می دونم و تو ها. دنده را عوض می کند و می گوید: به قول بابام، گوش با گوشوارش عزیزه. شماره اش را برای هزارمین بار می گیرم. زیر گوش مادرم زمزمه می کنم: خاموشِ.
دلارام از تو اتاق عمل سایت همسریابی اغاز نویم آمد
رو به سایت همسریابی اغاز نوین می گویم: سایت همسریابی اغاز نویم، داداشت چرا نمی اد؟ کلافه چنگی به موهایش می اندازد و می گوید: نمی دونم کجاست! سیمین خانم نمی داند خوشحال باشد که اولین نوه اش سایت همسریابی آغاز نو صفحه اصلی به دنیا آمده یا ناراحت از سایت همسریابی اغاز نو که در همین اوضاع پسرش ناپدید شده. نمی دانیم وقتی دلارام از تو اتاق عمل سایت همسریابی اغاز نویم آمد، چه جوابی بدهیم. مثلا بگوییم: شوهرت نیس تا اولی دقایق زندگی بچش رو ببینه.