سمت کانال تلگرام سایت همسریابی آغاز نو رفت
سایت همسریابی آغاز نو تلگرام با لبخند ممنونی زیر لب زمزمه کرد و سمت کاناپه های قرمز رنگ رفت؛ کیفش را از روی شانه اش برداشت و نشست. سایت آغاز نو تلگرام بلند شد؛ سمت کانال تلگرام سایت همسریابی آغاز نو رفت و روبرویش نشست؛ لبخندِ روی لبش را پررنگ تر کرد: - خب عزیزم خوبی؟ سایت همسریابی آغاز نو تلگرام سرش را تکان داد: -اوهم، خیلی خوبم، خودم میدونم که خوبم اما داداشم نگرانمه، بخاطر اون حاضر شدم بیام که دلش قرص شه. سایت آغاز نو تلگرام با همان لبخندِ آرام بخشش چشمهایش را باز و بسته کرد و گفت: -خب کاری کردی، البته مشاوره گرفتن برای همه است، زندگی برای همه ی جوری مشکل داره. کمی سکوت کرد و ادامه داد: -خب عزیزم حالا اگر دوست داری بهم بگو چه اتفاقاهایی برات افتاده، امیدوارم بتونم کمکت کنم!
سایت همسریابی آغاز نو تلگرامی خیلی خوب بود!
سایت همسریابی آغاز نو تلگرام آهی در دل کشید؛کمی مکث کرد و حرفهایش را توی ذهنش بالا پایین کرد؛لبش را با زبانش تر کرد و سکوتِ کوتاهِ خود را شکست و در حالی که جفت دستهایش را داخل هم کرده بود لب باز کرد: سایت همسریابی آغاز نو تلگرامی خیلی خوب بود! توی تمومِ چند سال که باهاش بودم یه بارم ازش یه رفتار اشتباه ندیده بودم که بهش شک کنم! اون...اون فوقالعاده بود! اما نمیدونم چی شد که یهو سرد شد! کانال تلگرام سایت همسریابی آغاز نو که روزی ده بار بیشتر بهم زنگ میزد دیگه خودش که زنگ نمیزد هیچ جواب تماسهای من رو هم نمیداد!
جواب هم که میداد با یک بهانه ای سریع تماس را قطع میکرد! چند روزی با اون منوار پیش رفت که آخر سر عصبانی شدم؛ دیوانه شدم؛ بدون اینکه به کانال تلگرام سایت همسریابی آغاز نو یا نهال بگم تنهایی رفتم کارخونه؛ روزِ بدی بود! خیلی بد! وقتی داخل اتاقش شدم با دیدنم تعجب کردم اما نتونست عشق تو چشم هاشو پنهون کنه! نزدیکش که شدم اخمی وحشتناک روی پیشانیاش نقش بست و صدایش سردِ سرد بود که پرسید: - اینجا چیکار میکنی؟ بغض کرده بودم اما نمیخواستم متوجه بشود؛ با کلی تلاش برای قورت دادن بغضم گفتم: -خب اومدم ببینمت!
کانال تلگرام سایت همسریابی آغاز نو کم کم بهم هشدار میداد!
تو که جواب سایت آغاز نو تلگرام نمیدی، خودتم که زنگ نمیزنی! چیه نکنه اشتباه کردم اومدم! چشمهایش را محکم روی هم گذاشت و با لحنی بد گفت: آره نباید میومدی! اخم کردم؛ کانال تلگرام سایت همسریابی آغاز نو کم کم بهم هشدار میداد! با همان اخم پرسیدم: چرا نوید؟ تو چت شده؟ چرا چند روزه عوض شدی؟ دیدم که دستهایش مشت شد؛ با یک قدم کوتاه فاصله ی کممون رو پر کرد؛روبرویم ایستاد و مکثی توی چشمهایم کرد؛ لب باز کرد و با نگاهی که سردی را به سایت همسریابی آغاز نو تلگرامی هدیه کرده بود گفت: وقتی جواب نمیدم و زنگ نمیزنم یعنی کار دارم، چته دم به دقیقه زنگ میزنی! من یه اشتباهی کردم بهت گفتم دوستت دارم اما تو ول کن نیستی!
هر چیزی حدی داره کانال تلگرام سایت همسریابی آغاز نو
هر چیزی حدی داره کانال تلگرام سایت همسریابی آغاز نو، حدِ خودتو بدون! سعیم در نریختن اشک بی فایده بود! با هما صورت خیس لب زدم: -متوجه نمیشم! اینبار صدایش بلند تر و سردتر از قبل بود که گفت: -منظورم واضحه خانم ساده، یعنی برو! یعنی نمیخوامت! یعنی تو تمام این مدت بازیچه ای بیش نبودی برام! یعنی تو در حد من نیستی! پوزخند زد: -چی فکر کردی واقعا سایت همسریابی آغاز نو تلگرام که من دوستت دارم و برای همیشه میخوامت! زهی خیال باطل خانم کوچولو، سخت در اشتباهی! حالا برو به زندگیت برس دیگه هم مزاحم من نشو! تو دیگه برای من تموم شدی!
وقتشه که دیگه ازدواج کنم اما نه با هر کانال تلگرام سایت همسریابی آغاز نو! پوزخندش تلختر از زهر بود که ادامه داد: -با دختری که با چندتا جمله ی ساده خام نشه و مثل تو زود خودشو نبازه! با دختری که پاکه! که با همان پاکی منو عاشق خودش کرده! تحمل نداشتم هی لب باز میکردم حرفی بزنم اما نمیتوانستم! درست مثل یک سایت همسریابی آغاز نو تلگرامی بودم که توی خشکی افتاده.