خیلی بی ادبیه یهو پاشه بیاد زل بزنه تو چشام بگه ببخشید خیرتون شدم؟! -سر همین انقدر حرصی شدی؟ -آخه نمیدونی که! همسرشیدایی فقط همین بود، فک کن دارم با آتیال می رقصم یهو موقعی که دارم میپیچم اون ور میبینم یکی درست پشت سرم ایستاده! وسط سالن رقص هیچ تکونی هم نمیخوره! ورود به سایت همسریابی یادآوری آن اتفاق موقع رقص اخم هایم را در هم کشیدم.ادرس جدید سایت شیدایی جدی تر شده بود و در سکوت به حرفهایم گوش میداد. -در کمال پررویی با اینکه وسط همسرشیدایی رقص واستاده و تکونم نمیخوره ازم درخواست رقص کرد بعدم بدون اینکه اصال منتظر باشه ببینه قبول میکنم یا نه آستین کتمو گرفت کشید سمت خودش! نگاه گیتی مشکوک و متعجب شد. -یعنی بغلت کرد؟
خنده ام گرفت. گستاخ بود حتما، ولی دیگر در آن حد جسارت نداشت، که اگر داشت به جای آستین کتم دستم را میگرفت. -نه بابا دیوونه...ورود به سایت همسریابی کجا بود؟بغلم میکرد که خونش همونجا حالل میشد. خودمم کاریش نمی کردم ورود به سایت شیدایی زندش نمیذاشت. به حرفم با صدای نسبتا بلندی خندیدم اما گیتی تنها پوزخندی روی لبهایش نشست که باعث شد من هم خنده ام را خفه کنم. -خوب بعدش چی شد؟ -همسرشیدایی واستاده جلوم داره برا خودش می رقصه! منم هیچ واکنشی نشون نمیدادم. شوکه شده بودم. همش فک میکردم این دیگه کیه؟ باور کن تو عمرم آدم به این پررویی ندیدم من. اومدم برگردم که دوباره از آستین کتم گرفت. باز زل زد تو صورتم. برگشته میگه ازم باید عذرخواهی کنم !
باور کن گیتی دلم میخواست همونجا جفت پا لهش میکردم. -چرا نکردی؟ -چی نکردم؟ -لهش! -بین اون همه آدم؟ -خوب تو که خوشت نیومده بود از کاراش و رفتاراش چرا بهش نگفتی؟ شاید فک کرده این مخ زنیا رو تو هم جواب میده.
ادرس جدید سایت شیدایی کرده! خوب وقتی اینهمه اخم و تخم میکنم
ادرس جدید سایت شیدایی کرده! خوب وقتی اینهمه اخم و تخم میکنم یعنی چی؟ یعنی خوشم نیومده دیگه! -حاال بعدش چی شد؟ -هیچی. چی میخواستی بشه؟ دیدم خیلی ضایع است همونطوری واستم یکم الکی خودمو تکون دادم که مثال دارم می رقصم بعدشم زودی جیم زدن سمت ورود به سایت همسریابی اونم دیگه بیخیال شد. -هممم.
ورود به سایت شیدایی نکردیا! میگم پام پیچ خورد
تو چرا هی غیب میشدی دیشب؟ چپ چپ نگاهم کرد. -ورود به سایت شیدایی نکردیا! میگم پام پیچ خورد. نگاه چپ چپش را با گوشه چشم نازک کردن جواب دادم و با شوخی کنایه آمیزی گفتم نخیر منظورم به همون لحظه است که جناب پررو خان پشت سرم ظاهر شد، دم آشپزخونه! تا برگشتم سمتت دیدم نیستی! شانه ای باال انداخت و از جایش بلند شد. به سمت پنجره اتاقش رفت و پرده را کناری زد. نور ضعیفی به داخل اتاق تابید. -ادرس جدید سایت شیدایی صدام کرد رفتم ببینم چی میگه. -ولی من هرچا گشتم نبودی! -ورود به سایت همسریابی میگی هرجا. یه خونه چند صد متری که اینهمه گشتن گشتن نداره. همون دو رو برا بودم دیگه. همسرشیدایی نگاهش کردم. حس میکردم دارد چیزی را از من مخفی میکند. اما بیشتر اصرار نکردم تا حساس نشود. بقیه روز بیشتر به شوخی ها و خنده و به قول معروف جفنگ بازی های خواهرانه مان گذشت. شام را در جمع سه نفره مان خوردیم و من تمام مدت ذهنم سمت حرفهای گیتی بود و نگاهم به بابایی که میدانستم خودش هم پشیمان است از رفتار سردی که تا این لحظه داشته است. ادرس جدید سایت همسرشیدایی شب را با دوستانش بود و ورود به سایت شیدایی از شب گذشته به خانه آمده بود. انگار باید با او هم صحبتی میکردم. این روزها تمام فکر و ذکرم شده بود حرف زدن با این و آن و پیدا کردن راه حلی برای مشکلی که ریشه اش عجیب عمیق بود. سر کالس تاریخ ادبیات نشسته بودم. خمیازه بلند باالیم نشان از خسته کننده بودن کالس داشت. از اینکه این ترم این درس را برداشته بودم