دست روی شکمم گذاشتم و در حالی که اشکام از گوشه ی چشمم سرازیر میشد .زمزمه کردم: _ کاش انقدر زود نمیومدی. آه .اگه بدونی قراره پا تو چه دنیای نامردی بذاری، اونوقت هیچوقت نمیومدی. تو بچه ی منی، اما باید یه نفر دیگه رو سایت های همسریابی دائم آغاز نو صدا بزنی
این حاصل پیوند من و سایت های همسریابی دائمش. چطور دو دستی تقدیمش کنم به افسون؟؟ اصال اون مادر خوبی براش میتونه باشه؟؟
چرا این فکرا قبل از ازدواج به ذهنم نرسیده بود؟؟
سایت های همسریابی دائم کاملا رایگان دلم
سایت های همسریابی دائم کاملا رایگان دلم از دنیات پره چند روز گذشته و من هرروز به وجود این موجود کوچولو بیشتر عادت میکنم. چند بار سایت های همسریابی دائمی ازم خواسته برم به خوابگاه سایت های همسریابی دائما، اما هر روز بهونه ای آوردم و خودمو ناخوش نشون دادم تا به افسون بابت نیومدنم اطالع بده. از وقتی فهمیدم باردارم، خیلی احتیاط میکنم. وسایل سنگینو جا به جا نمیکنم. حتی یه بار مامان با تعجب بهم گفت: _ سایت های همسریابی دائم کاملا رایگان ناز نازی شدی سلما!! مامان خبر نداره دخترش نه تنها ازدواج کرده بلکه یه بچه ی تو راهی هم داره. صدای در بلند شد و سایت های همسریابی دائمی وارد خونه شد. سایت های همسریابی دائمی رایگان در حال چرت زدن بودبه سایت های همسریابی دائمی اشاره کردم حرفی نزنه که بیدارش کنه و آهسته بطرف اتاقم هدایتش کردم. تا وارد اتاق شد گفت: _ کم پیدایی سلما.میدونی خانم سایت های همسریابی دائم کاملا رایگان از دستت حرصی شده؟؟ با سری پایین افتاده گفتم: _ حالم خوب نبود سایت های همسریابی دائم.مگه چی گفته؟؟
_ چیزی نگفته ولی از نگاهاش مشخصه. به آرومی روی تخت نشستم که گفت: _ دیگه امشبو باید بری، بهونه هم نیار، تو که تا الآن تحمل کردی، امشبم روش. _نمیشه برم، امشب کار دارم. _ وا حرف تو مهمه یا افسون خانم؟؟خسته شدم بس که بهونه واسش تراشیدم. _ خب امشبم یه بهونه جور کن سایت های همسریابی دائم. _ چی میگی سلما؟
_ دیگه بهونه هام ته کشیده، یا خودت بیا جوابشونو بده، یا امشبو میری اتاق آقا. کالفه گفتم: _ نمیشه برم سایت های همسریابی دائم. _ چرا نشه؟؟ اگه نگران مادرتی، خودم میام پیشش تا تنها نباشه.
_ نه سایت های همسریابی دائمی رایگان بهتر شده.نگرانیم بابت چیز دیگه ایه.
_ چی آخه؟؟ نکنه عذر داری آره؟؟ سایت های همسریابی دائم هلو از حرف سایت های همسریابی دائم، گفتم: _ آره. خندید و گفت: _ خب از اول بگو دختر، باشه، به افسون خانم میگم.با لبخند نگاش کردم و تو دلم کردم بابت این حرف یهویی سایت های همسریابی دائمی. امشب هم از هم خوابی با سایت های همسریابی دائما قسر در رفتم. دلم واسش تنگه ولی یه غم نهیب روی دلم سنگینی میکنه.
دلم از همه پره. خصوصا از سایت های همسریابی دائما یعنی منو نمیشناسه؟؟
مگه میشه؟؟ چطور منو فراموش کرده آخه؟؟ خیلی تعجب آوره خیلی زیاد.
درسته ۷ سال گذشته اما چهره ی من چندان تغییری نکرده. چهره ی سایت های همسریابی دائم کاملا رایگان اما پخته تر شده، اون زمان ۳۲ سال داشت و من ۰۷ سال. با یاد خاطرات قدیم لبخند تلخی میزنم و فکر میکنم، نکنه سایت های همسریابی دائمش یه برادر دوقلو داشته باشه؟؟ آخه اصال منو یادش نیست.اما نه اگه هم برادر میداشت که اسمش سایت های همسریابی دائمش نبود. با سایت های همسریابی دائم هلو روی تخت دراز می کشم. خسته شدم از بس فکر و خیال کردم. دلم پیچ خورد.
احساس کردم الآنه که تمام محتویات معدم باال بیاد.
با عجله از روی تخت پایین اومدم و بسمت سرویس دویدم، با ترس نگام کرد و گفت: _ چیشده؟؟ ناتوان از پاسخ به سوالش وارد سرویس شدم و شروع کردم به عوق زدن. سایت های همسریابی دائم آغاز نو با نگرانی پشت در با صدای بلندی گفت: _ سلما جان؟؟ چت شد یهو؟؟ خوبی؟؟ آبی به صورتم زدم و بعد از چند سرفه ی پی در پی جواب دادم:
بعد از ظهر یه ذره سایت های همسریابی دائم هلو خوردم
_ بعد از ظهر یه ذره سایت های همسریابی دائم هلو خوردم.فک کنم بخاطر همونه. _ خب نخور مادر، اونا بهداشتی نیست که.مسموم نشده باشی. _نه طوریم نیست، نگران نباش.برو استراحت کن.