و به پری چیزی گفت و او هم خندید. به قدری از او بدم امد که سر برگرداندم و با لبخند به طهوران گفتم: -باالخره میبینی. پیمان یک تای ابرویش رو طهوران همسریابی برد و با شیطنت گفت: -امشب اینجا نیستند؟ سر چرخوندم و بی توجه به سوالش گفتم: -شما تنها اومدید؟ او که انگار متوجه شده بود عالقه ای به ادامه صحبت ندارم گفت: -راستش طهوران اومدم. کیانوش اهل اینطور مراسمات نبود و برای عدم حضورش عذر خواست. سر تکان دادم و به سمتش چرخیدم. قدش از من بلندتر بود و من باید سرم رو بلند نگاه میداشتم تا بتونم ببینمش. با دیدن نگاه من چشمانش از خوشی درخشید. اخمی کردم و گفتم: -مادرتون چطوره؟ او ابتدا با حیرت نگاهم کرد و بعد شروع به خندیدن کرد.
طهوران همسریابی خنده بی موقعش حیرت کردم
طهوران همسریابی خنده بی موقعش حیرت کردم. قصدم این بود که با این کار رویش را کم کنم تا برود اما او چنان میخندید که گویی مهیج ترین جک دنیا رو به او داده بودم. -به چی میخندید؟ سر تکان داد و گفت: -طهوران اون روز بی اختیار خنده ام میگیره. راستش باید جسارت و البته شجاعتت روتحسین کنم. پوزخندی زدم و گفتم: -اما حقیقت تلخه نه؟
با شیطنت خندید و من حس کردم انقدرها هم زشت نیست و برعکس چهره اش جذاب است. لبخند زدم و در ان زمان بود که خواننده از دیگران خواست تا با امدن به وسط با عروس و داماد برقصند. طهوران همسریابی نگاهم کرد و با لودگی دستش رو به سمتم دراز کرد و گفت: -میتونم این افتخار رو داشته باشم؟ چیزی در وجودم قلقلکم داد. چیزی فریاد میزد که قبول کنم. با کنجکاوی به پشت سرش سرک کشیدم و دیدم که طهوران ورود و پری در حال رقص هستند. با نیشخند دست پیمان رو گرفتم و با خودم گفتم من هم میتونم اقا سروش.
طهوران صیغه موقت در نگاهش جشن و پایکوبی غوغا میکرد
طهوران صیغه موقت در نگاهش جشن و پایکوبی غوغا میکرد. شاید در نظر او محال بود که پیشنهادش رو بپذیرم اما من که همیشه همان پاییز نبودم. طهوران سایت همسریابی اگر مطمئناً سروش اینجا نبود محال بود که دست پیمان رو بگیرم. دلم میخواست من هم مانند تمامی دختران حاضر در مجلس دست همسرم رو گرفته و با او برقصم اما افسوس که همسرم در کنار معشوقه اش، در کنار کسی که من از او بیزارم به رقص و طهوران مشغول بود. پیمان به قدری نرم می رقصید که حس کردم در بهترین کالسها طهوران ورود به سایت رقص دیده.
او مردانه و زیبا میرقصید طوری که مجذوبش شدم. بی اختیار دستانش رو گرفته بودم و نگاهش میکردم. در این نوع رقص ارام و رمانتیک و فضای رمانسی که وجود داشت در نگاه طهوران ورود هزاران حرف ناگفته نقش بسته بود. بر خودم نهیب زدم که کارم اشتباه است اما چیزی دیگر در وجودم سر در اورد که اگر اشتباه است کار طهوران سایت همسریابی اشتباه تر است و سعی کردم به ندای وجدانم اهمیتی ندهم. بی اختیار به یاد فرزندم افتادم و با خودم گفتم نه نباید حتی وجود او مانع از انتقام گرفتنم باشه و باز با خودم گفتم یعنی فرقی هم برای سروش میکنه؟ در همین لحظه کسی دستم رو کشید و دستای من از شانه مردانه طهوران ورود جدا شد. انگار با این حرکت از خواب پریدم. انگار به خودم امدم و از خودم بیزار شدم. سر برگردوندم و با طهوران سایت همسریابی چشمان غضب الود بهار رنگ از رویم پرید. بهار دستم رو گرفت و رو به سایت طهوران گفت: -معذرت میخوام. و من رو کشید. پیمان شک زده بر جای مانده بود. وقتی کنار طهوران ورود به سایت ایستادم بی اختیار خودم رو در اغوشش رها کردم. او چشمانش پر از سرزنش بود. طهوران صیغه موقت توبیخ کننده بود و بی اینکه حرف بزنه تنبیه ام میکرد. -معذرت میخواتم نفهمیدم چی کار کردم. لبخند تلخی زد و گفت: -نباید این کار رو میکردی. با این کارت برای طهوران سایت همسریابی شبه ایجاد کردی. سر چرخوندم و گفتم: -طهوران ورود دیدیش؟ پری رو میگم؟ نفس عمیقی کشید و من رو به سمت میز خودمان برد. طهوران ورود به سایت به ارامی با مادر مشغول صحبت بود. در همان حال که نزدیک میز میشدیم بهار گفت: -من اونجا ایستاده بودم و وقتی دیدم داری با سایت طهوران میرقصی به راستی تعجب کردم. کسی که تو باهاش دشمنی داشتی چطور.. . مکث کرد و بعد ادامه داد: -خوب شد طهوران ورود به سایت رو ندیدی