-آمادهای پرنسسم؟ -آره پرنس من! از جلوی آینه بلند شدم و سمت ورود به پنل کاربری سایت همسریابی آغاز نو رفتم، بهم خیره شده بود. -چهطورم؟ -بینظیر ترالنم! جوری که برای وصف زیباییت کلمهای پیدا نمیکنم به زبون بیارم. -منم از پیداکردن کلمهای که زیبایی عشقم رو توصیف کنه عاجزم! -ترالن احساس میکنم روی ابرام، باورم نمیشه داری مال من میشی! -خیلی وقت مال تو شدم آقاهه؛ فقط قول بده هیچوقت ترکم نکنی. دستاش رو باز کرد و بغلم کرد، دم گوشم زمزمه کرد: -روزی که سایت صیغه یابی هلو ورود به پنل کاربری تو رو ول کنه مطمئن باش اون روز، روز مرگشه! -نکنه عزیزم. بریم پایین. دستم رو گرفت و گفت: -بریم عزیزم از پلهها پایین رفتیم و فرزانه با دیدن ما هو کشید و کوکب خانم اسفند دود کرد. کنار هم روی صندلی نشستیم و عاقد دفترش رو باز کرد و شروع به خوندن آیاتی کرد و من با گفتن قبِلتُ موافقتم رو اعالم کردم. مریم جون جلو اومد و پیشونی هر دومون رو بوسید.
ورود به پنل کاربری سایت هلو خوشبخت باشین
ورود به پنل کاربری سایت هلو خوشبخت باشین نور چشمای من! -ممنون مریم جون. -چی؟! مریم جون دیگه نداریم، از امروز من مامانیتم! -چشم سایت صیغه یابی هلو ورود به پنل کاربری! سایت هلو با ذوق گفت: -مامانی امروز خیلی خوشحالم. مامانی: همیشه خوشحال باشی شاهزادهی من. هر سه کنار هم نشستیم و کلی عکسهای خوشگل گرفتیم. *** امروز قراره با ورود به پنل کاربری سایت همسریابی آغاز نو بریم بیرون و خریدای عروسیمون رو بکنیم. خیلی خوشحالم! دو ماه گذشته و یه هفته دیگه هم تارا میاد هم خانواده . مانتوی آبی رنگم رو از کمد درآوردم و با شال آبی پوشیدم. شلوار مشکی پاکتیم رو هم پام کردم و کیفی که آرشام برام خریده بود رو برداشتم و از اتاق خارج شدم. آقامون مثل همیشه توی سالن منتظرم بود. تا من رو دید از جاش بلند شد و گفت: -مثل همیشه شیک و عالی! -بله، غیر از اینم نمیشه انتظاری داشت! شما ورود به پنل کاربری برای کی اینقدر خوشتیپ کردی؟
برای خانومم؛ مگه خانومم برای من خوشتیپ نکرده؟! -سایت صیغه یابی هلو ورود به پنل کاربری فقط مخصوص آقامونه! -تو این زبون رو نداشتی چیکار میکردی عزیزم؟! -هیچی زبون تو رو قرض میگرفتم. -شیطون من! هیچوقت کم نیاریا! بریم دیر شد.
ورود به پنل کاربری سایت همسریابی آغاز نو سمت مرکز خرید روند
باشه عزیزم بریم. با هم سوار ماشین شدیم و ورود به پنل کاربری سایت همسریابی آغاز نو سمت مرکز خرید روند. دل توی دلم نبود، نگاهی به ورود به پنل کاربری سایت هلو انداختم و گفتم: - خیلی خوشحالم، یه هفتهی دیگه برای همیشه مال هم میشیم! -آره عزیزم منم خیلی خوشحالم. کی باورش میشد پسر به این گلی ترالن نق نقو رو بگیره؟! با مشت زدم به بازوش و گفتم: -عمهات نق نقوئه! خیلی هم دلت بخواد دختر به این خوبی داره زنت میشه.
شوخی کردم قربونت برم. -حتی اگه شوخی هم باشه دیگه تکرار نشه! -اطاعت امر سرورم! لبخندی زدم و به بیرون نگاه کردم. سایت صیغه یابی هلو ورود به پنل کاربری من بیا برو این کت شلوار رو امتحان کن. -ترالن قسم نده، این خیلی عجق وجقه! آبرودارما! -خب باشه، بیا بریم اون یکی رو امتحان کن. -کدوم یکی؟! -اوناها، اون مشکی براقه. -باشه. ورود به پنل کاربری سایت همسریابی آغاز نو رفت تا لباس رو امتحان کنه و منم مشغول دید زدن مغازه شدم. نگاهم رو دور و اطراف میچرخوندم که چشمم به ورود به سایت صیغه یابی هلو ورود به پنل کاربری خورد. فوق العاده شده بود! جلو اومد و گفت: -چهطوره خانومم؟! -عالی! وای میترسم روز عروسی تو رو بدزدن و بیشوهر بمونم. خندهی مردونهای کرد و گفت: -هیچکس نمیتونه من رو بدزده؛ چون... به قلبش اشاره کرد و گفت: