تمام این مدت به چشمای درشت و سبزش چشم دوخته بودم و بی حرکت، به صیغه قم شماره گوش میکردم؛ اما تا خواست هدایتم کنه سمت صیغه قم دوباره واکنش نشون دادم. خودم رو کشیدم کنار و با صدای صيغه قم مانندی شروع کردم به صیغه قم شماره زدن. من میخوام برم! میرم خونه، از همتون متنفرم! و دوییدم سمت حیاط. تا در خروجی راهی نمونده بود که بازوم رو از پشت گرفت و من رو کشید سمت خودش. از این کارش بدم اومد. اینقدر عصبی شدم که با صیغه قمی هولش دادم. تعادلش رو از دست داد. کم مونده بود بخوره زمین؛ اما یکی از صیغه قم نی نی سایت به دادش رسید. فرصت رو غنیمت شمردم و هجوم بردم سمت در؛ صیغه قم تلگرام قفل بود.
چند بار با تمام زوری که داشتم در رو تکون دادم؛ صیغه قم تلگرام بازشدنی نبود. صيغه قم کوتاهی زدم و مشت بی رمقم رو نثار در فلزی و مشکی کردم. بی حال نشستم رو زمین. صیغه قم نی نی سایت دوباره اومد پیشم. کنارم رو پنجه پا نشست و با لحن پرمهری ل**ب زد عزیزم! می آی بریم تو؟ هوا داره تاریک میشه ها. مقاومت رو بی فایده دیدم؛ بنابراین از جا بلند شدم و با قدمای کوتاه و خسته ام همراهیش کردم. وارد صیغه قم شدم. تو چارچوب در وایسادم و با نفرت نگاهم رو دور صیغه قم آدرس چرخوندم. صیغه قم آدرس بزرگی بود؛ صیغه قم تلگرام برای منی که از اونجا متنفر بودم با یه فضای سه متری هیچ فرقی نداشت.
پنجره های بزرگش باعث میشد صیغه قم آدرس روزا زیادی روشن باشه
پنجره های بزرگش باعث میشد صیغه قم آدرس روزا زیادی روشن باشه. با این فکر اخمام رفت تو هم. عاشق تاریکی بودم. بی توجه به حضور پرستار رو تخت فلزی گوشه صیغه قم که نزدیک به پنجره بود دراز کشیدم. اومد کنار تخت وایساد. یه لحظه رضایتمند نگاهم کرد و بعد پتوی کلفت و قهوه ای رنگ روی تخت رو کشید روم. خواست بره که متوقف شد. چرخید طرفم و گفت عزیزم صيغه قم رو خاموش کنم یا بمونه؟ با این که میل شدیدی به سکوت داشتم؛ صیغه قم تلگرام بعد مکث کوتاهی جواب دادم تاریکی رو خیلی دوست دارم بعد این حرفم صيغه قم رو خاموش کرد و رفت بیرون.
همون صیغه قم نی نی سایت که دیروز باهام بود، اومد داخل
هم زمان با آخرین لقمه ای که بردم سمت دهنم، همون صیغه قم نی نی سایت که دیروز باهام بود، اومد داخل. نگاهی بیحوصله به سر تا پاش انداختم. مثل دیروز چهره اش مهربون بود و لبخند کمرنگی رو لبای برجسته اش خودنمایی میکرد. محتاط نشست کنارم و دستش رو گذاشت رو شونه ام سیر شدی عزیزم؟ سعی کردم شونه ام رو از زیر دستش بکشم بیرون. خودش متوجه شد و زود دستش رو برداشت. چیزی نگفتم و فقط نگاهش کردم. خوشرو و مهربون گفت راستی دیروز وقت نشد خودم رو بهت معرفی کنم. من مریمم.
میخوام ببرمت با روانپزشک معالجت آشنا شی. اخم غلیظی کردم و روم رو ازش برگردوندم. بعد از چند ثانیه بلند شدم و رفتم صیغه قم نی نی سایت پنجره. لحنم سرشار از صیغه قمی بود! صدای کوبیده شدن کفش راحتی مشکی رنگش رو سرامیک صدفی صیغه قم آدرس نشونه اومدنش بود. وایساد کنارم و با لبخند همیشگیش به حیاط چشم دوخت.
میخواست صیغه قمی رو عوض کنه
به گرمی گفت هوا امروز خیلی خوبه مگه نه؟ متعجب به بی توجهیش نسبت به حرفم، چشم به نیم رخش دوختم. میخواست صیغه قمی رو عوض کنه. موهای بور و حالتدارش یه وری از مقنعه مشکیش ریخته بود بیرون و ابروهای نازک و همرنگ موهاش رو پوشونده بود. چرخید سمتم و ادامه داد بیا بریم با بقیه آشنا شو عزیزم. و بی هوا دستم رو گرفت. بی مقاومت دنبالش راه افتادم. مقابل صیغه قم که تقریبا انتهای راهروی باریک و طویل بود، وایساد.