سایت شوهریابی با عکس می بایستی سرنوشت او بوده
سیگونیاک بخاطر آورد که همه این ها به خاطر طبیعت سخاوت مندانه همکارانش بود که او را از آن کنج عزلت نجات داده بودند و حالا دور از انصاف بود که در موقعیتی که پیش آمده بود شوهریابی فوری را تنها بگذارد. او فیلسوفانه خود را متقاعد کرد که سایت شوهریابی با عکس می بایستی سرنوشت او بوده، شمشیر خود را به کمر بست، بالاپوش خود را روی شانه هایش انداخت، ماسکش را به صورت زد و با شکیبایی منتظر اعلام ورود به صحنه شد.
از آنجایی که تعداد تماشاچیان خیلی زیاد شده بود هرود مانند یک مدیر سخاوتمند تعداد چراغ ها را زیاد کرده بود که در نتیجه داخل تئاتر طوری روشن شده بود که مثل سایت شوهریابی با عکس بود که خورشید به داخل آن می تابید. تعداد زیادی از تماشاچیان مؤنث هر کاری را که لازم بود برای شوهریابی فوری منظور انجام امید داشتند که توجه قهرمان جوان کاپیتان فراکاس را به خود جلب کنند. از بهترین لباس ها گرفته تا آخرین دانه الماس در جعبه جواهراتشان از کوچکترین چیز دریغ نکرده بودند. تلالو جواهرات چشم بیننده ها را خیره می کرد.
تمام لژ های تئاتر پر شده بود جز یکی که از همه لژ های دیگر مناسب تر به صحنه قرار گرفته بود. همه چشم ها به طرف این لژ متوجه بود چون تقریبا تمام تماشاچیان تا این لحظه در جای سایت همسریابی پزشک قرار گرفته بودند. بالاخره درست وقتی که پرده بالا می رفت یک دوشیزه جوان به لژ وارد شد و در جای خود نشست. همراه او یک نجیب زاده مسن که ممکن بود عموی دختر جوان باشد به لژی که همه نگاه ها متوجه آن بود وارد شد. او می بایست خواب بعد از شام خود را فدای هوی و هوس دختر برادر سایت همسریابی پزشک کرده و با او روانه تئاتر شده باشد. دختر جوان که مانند ' دیانا ' شکار راست قامت، زیبا و خوش ترکیب بود لباس گرانبهایی به تن داشت.
یک ماسک بر روی چشمان سایت رسمی همسریابی ایران گذاشته بود
که زیبایی های او را صد چندان می کرد. موهای او مانند یک دسته طلا بر شانه هایش ریخته تمام تماشاچیان از زیبایی او حیرت زده شده بودند. او یک ماسک بر روی چشمان سایت رسمی همسریابی ایران گذاشته بود ولی بقیه اجزای صورتش طوری زیبا و هماهنگ بودند که هیچ شک و شبهه ای در زیبایی او باقی نمی گذاشت. و برای اینکه در واقع هیچ شک و شبهه ای باقی نماند او سایت شوهریابی با عکس ماسک مخملی را هم از روی چشمانش برداشت و یک جفت چشم زیبا که به چشمان فرشتگان آسمانی شبیه بود آشکار شد. این زیبای ناشناس کسی جز ' یولان دو فوآ ' زیبا روی شکارچی نبود.
او بدون اینکه کوچکترین توجهی به نگاه های مردم که روی او متمرکز شده بود بکند قدری خم شد و همه سالن تئاتر را وا دقت نگاه کرد. در همین موقع صدای تشویق و کف زدن تماشاچیان بعلت ورود اولین هنرپیشه سالن را پر کرد. شوهریابی فوری سیگونیاک بود که بعنوان کاپیتان فراکاس وارد صحنه می شد. آنقدر هیاهوی تماشاچیان زیاد بود که او مجبور شد مدتی صبر کند تا اولین جمله ای را که می بایست بگوید ادا کند. تمام توجهات حالا از یولان دو فوآ زیبا به کاپیتان فراکاس معطوف شده بود. در این مدت که او تا ساکت شدن تماشاچیان تامل می کرد نگاهش به لژی که یولان دو فوآ در آن نشسته بود افتاد که با آرامش کامل مشغول ورانداز کردن او بود.
سیگونیاک ناگهان سرش گیج رفت و به حال ضعف افتاد. نور چراغ ها مانند تابش اشعه خورشید و یک لحظه بعد بخاموشی گرایید. سرهای تماشاچیان مثل سایت شوهریابی با عکس بود که در یک مه غلیظ فرو رفته اند و از سر تا پا عرق سردی او را پوشاند. او به شدت می لرزید و به نظرش می آمد که پاهایش طاقت تحمل وزنش را ندارند. مثل شوهریابی فوری بود که صاعقه ای روی سر او هبوط کرده بود. آه... شرمساری... خشم. .. سرنوشت بی رحم. .. برای او، یک سیگونیاک، در سایت رسمی همسریابی ایران در نقش هنرپیشه در جلوی چشم کسی که پیوسته او را از راه دور ستایش می کرده است با آن لباس مسخره و ماسک مضحک باعث خنده مردم می شود.