اما یا من قدرت تکون دادنشو نداشتم یا یه سورس ربات دوستیابی سرش اومده بود... بازم یه سورس ربات چت ناشناس دیگه...اینبار واضح تر_ اقای دکتر...اقای دکتر پلکش تکون میخوره شکرت شکرت! صدای هستی بود انگار داشت گریه میکرد اما چرا؟ ربات دوستیابی براساس شهر نااشنایی بلند شد_اقای رادان؟ صدای منو می شنوید؟اگه میشنوید اروم چشاتو باز کنید دوباره سعی کردم..
سورس ربات چت ناشناس هستی
حس کردم چشام باز شده اما...اما چرا نمیبینم؟ سورس ربات چت ناشناس هستی پر از گریه میومد _بردیا بردیای من منو نگاه کن نمیتونستم ببینمش تاریکی مطلق بود جلو چشام حتی بااینکه حس میکردم چشام بازه یکی پلکمو گرفتویکم باهاش ور رفت بعدشم همون صدای نااشنا که فکر کنم سورس ربات دوستیابی اصفهان دکتره بود_اقای رادان این نورو میبینین؟ نور کجا بود مرتیکه همه جا سیاهه سرمو به نشونه منفی تکون دادم ربات دوستیابی براساس شهر بهم خوردن در به دیوار اومد بعدشم صدای چند نفر باهم که صدای مامان و سامیار_چرا نگامون نمیکنه؟
چشاشو چرا بسته؟پرستار که گفت بهوش اومده سورس ربات دوستیابی اصفهان دکتره بلند سورس ربات دوستیابی لحظه سکوت کنید لطفا بااین حرفش همه ساکت شدن ادامه داد_من تمام عالئم حیاطیشو چک کردم همه چی نرماله فقط.... به این جا که رسید سکوت کرد...اخ من چرا نمیتونم ببینمت بزنم با دیوار یکی شی؟ دست سردی دستمو گرفت و چند بار پشت سرهم انگشتامو بوسید... مگه میشد دستای عشقمو نشناسم؟
ربات دوستیابی براساس شهر از فکر خارجم
صدای گرفته بابا رسید به گوشم_فقط چی اقای دکتر؟ خب مطمئن شدم این دکتره...پس من تو بیمارستانم...اما چرا؟ ربات دوستیابی براساس شهر از فکر خارجم کرد_خب میدونید این فقط یه حدسه و برای اینکه مطمئن بشیم باید چند تا سورس ربات دوستیابی ازشون بگیریم منم بهتره تا نتیجه آزمایشارو ندیدم حرفی نزنم و بهتون استرس وارد نکنم! سورس ربات دوستیابی اصفهان مضطرب باران جون اومد_اقای دکتر مگه چه احتمالی وجود داره؟ سورس ربات چت ناشناس همه گرفته بود یعنی چی؟چخبره اینجا؟ صدای دکتره میخ کوبم کرد _ممکنه بیناییشونو از دست بدن یا تا چند وقت یا بصورت دائم شونز نفسم تو سینه گره خورد... یعنی چی؟.یعنی دیگه نمیبینم؟...نه...یعنی دیگه نمیتونم چشامو باز کنم و عشق خوشگلمو ببینم؟...
نه نه این امکان نداره... من اگه یه روز هستیو نبینم میمیرم...هیچ ربات دوستیابی براساس شهر نمیومد مسل شک بودن و زبونشون بند اومده بود...سورس ربات دوستیابی دکتره از فکر خارجم کرد_لطفا برید بیرون باید ببریمشون ازمایش بدن! با تکون خوردن تخت دستم از دست هستی خارج شد و بعد از اینکه کمی با تخت حرکتم دادن یه جا توقف کردن و با ایستادن تخت صدای بسته شدن یه در اومد...
پس اومدیم تو یه اتاق دیگه... سورس ربات دوستیابی اصفهان یه مرد کنار گوشم بلند شد_اقای سورس ربات چت ناشناس منو میشنوید؟ سرمو به نشونه مثبت تکون دادم ادامه داد_خب چشماتونو که باز میکنید چیزی میبینید؟ زبونم سنگین شده بود نمیتونستم حتی دهنمو باز کنم پس بازم از سرم استفاده کردم و به نشونه منفی تکونش دادم