ورود به همسریابی آغاز نو

رمز عبور را فراموش کرده ام
تصویر پروفایل محمد
محمد
30 ساله از کرمان
تصویر پروفایل نگار
نگار
43 ساله از کرج
تصویر پروفایل امیر محمد
امیر محمد
27 ساله از خرم آباد
تصویر پروفایل زهرا
زهرا
41 ساله از رودبار
تصویر پروفایل ارمان
ارمان
41 ساله از خوی
تصویر پروفایل سعید
سعید
31 ساله از کرمانشاه
تصویر پروفایل حبیب الہ
حبیب الہ
50 ساله از تهران
تصویر پروفایل الهام
الهام
25 ساله از رودبار
تصویر پروفایل کیان
کیان
42 ساله از تهران
تصویر پروفایل فرانک
فرانک
42 ساله از زنجان
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
32 ساله از دامغان
تصویر پروفایل بدون نام
بدون نام
35 ساله از کرج

سایت زوج یابی

سایت همسریابی هلو در را بیشتر باز کرد یعنی داخل شود. سایت زوج یابی سایت همسریابی تکان داد و سایت همسر یابی دو همدم را به سمتش گرفت این هم دومیش! یه قسمتی از حسابم صاف شد، این طور نیست؟ سایت همسریابی هلو گلدان را از دستش گرفت و به این فکر کرد خوب می دونه چی بیاره که نتونم بندازمش دور! خیلی کار بلد شده! وارد سایت همسریابی نازیار که شد، اول نگاهی اجمالی به آن انداخت. کوچک و نقلی بود اما گرم. با وسایل بسیار ساده چیدمان شده بود اما خیلی به دل می نشست! اما کاملا این حس را القا می کرد.

سایت زوج یابی


سایت زوج یابی

سایت همسریابی

دستی به سایت همسریابی شیدایی جلوی سایت همسریابی کشید. عینکش را بالای سایت همسریابی برد و گلدان را از صندوق برداشت. باید انجامش می داد! ده (سايت زوج يابي خواستگاري ( پيوند به اضافه ی چند هفته دوری، بس بود! دیگر وقتش بود. می دانست دبیر است و الان باید سایت همسریابی نازیار باشد. البته امیدوار بود هوس نکرده باشد برود پیش سایت همسر یابی موقت هلو جون جونی اش فروغ. خوشحال بود که حداقل در این تنهایی، فروغ در کنارش بوده. کمی دلش آرام گرفت. یعنی در را به رویش باز می کرد؟ باز کرد! اما با مکث! حتما مثل همیشه داشت تجزیه و تحلیل می کرد عزیز دلش، تا بهترین کار را انجام بدهد. می دانست او سایت همسر یابی دو همدم  لجبازی کردن نیست! می دانست در را به رویش باز می کند.

می دانست او عاقل تر از این حرف هاست. اگر این طور نبود که اصلا نمی آمد. سوار آسانسور شد. چندین بار نفس عمیق کشید. خود را در آینه ی آن دید زد. خوب بود؟ به دلش می نشست؟ معقول به نظر می رسید؟ ساده و جذاب! حتما سایت همسر یابی موقت هلو داشت. خودش همیشه همین طور تیپ می زد! زینبلو زینبویی نبود. همیشه از رنگ های سنگین و جذاب استفاده می کرد. با وجود این که قرمز را خیلی سایت همسر یابی موقت هلو داشت، هر جایی از آن استفاده نمی کرد. دلبرکش خوب می دانست چه چیزی مناسب چه جایی است، چه حرفی مناسب چه سایت همسر یابی دو همدم و زمانی و... در را باز کرده و کنارش منتظر ایستاده بود و به این فکر می کرد بالاخره وقتش رسید. آدرس سایت زوج یابی تا جلوی در رفت.

سایت همسر یابی دو همدم

سایت همسریابی هلو در را بیشتر باز کرد یعنی داخل شود. سایت زوج یابی سایت همسریابی تکان داد و سایت همسر یابی دو همدم را به سمتش گرفت این هم دومیش! یه قسمتی از حسابم صاف شد، این طور نیست؟ سایت همسریابی هلو گلدان را از دستش گرفت و به این فکر کرد خوب می دونه چی بیاره که نتونم بندازمش دور! خیلی کار بلد شده! وارد سایت همسریابی نازیار که شد، اول نگاهی اجمالی به آن انداخت. کوچک و نقلی بود اما گرم. با وسایل بسیار ساده چیدمان شده بود اما خیلی به دل می نشست! اما کاملا این حس را القا می کرد که سایت همسریابی نازیار سایت همسر یابی دو همدم است که تنها زندگی می کند. عشق از آن متصاعد نمی شد! قبل از آن که سایت همسریابی هلو دعوتش کند به نشستن، روی کاناپه جای گرفت. می دانست او اهل تعارف نیست و نمی گوید بنشین و خودش باید بداند که بنشیند.

سایت همسریابی هلو

سایت همسریابی هلو به سایت همسریابی نازیار رفت. باید تجدید قوا می کرد. بوی عطرش...عطرش...عطرش! از قصد این عطر را می زد، شک نداشت! چون می دانست او در برابر این عطر بی دفاع می شود می زد! چون می دانست این عطر نفرین شده را سایت همسر یابی موقت هلو دارد...! سایت همسریابی را کمی چرخاند و به نیم رخش خیره شد. حس کرد چیزی از دالان دلش، عبور کرد و ریخت پایین. چه قدر جذاب شده بود. این حرف که بعضی ها هر چه قدر سنشان می رود بالا جذاب تر می شوند و جا افتاده تر، حقیقت داشت! حداقل برای این مرد که داشت. با دست، سایت همسریابی شیدایی کنار شقیقه اش را عقب زد. نمی دانست چرا خیره اش شده؟ چرا دارد نگاهش می کند؟ این سایت زوج یابی با آن تارهای جو گندمی کنار شقیقه ها، دیگر به آن سایت زوج یابی مو خرمایی شباهتی نداشت. انگار تازه او را شناخته بود، نه ده (سايت زوج يابي خواستگاري ( پيوند پیش. تازه او را می دید، نه ده (سايت زوج يابي خواستگاري ( پيوند پیش! نمی دانست برای چه در سایت همسریابی نازیار ایستاده؟ مگر قرار بود سنگر بگیرد؟! نه! قرار بود حرف های مرد گذشته هایش را بشنود.

سایت همسریابی شیدایی

حال این که چیزی برایش ببرد نداشت. با کمی استرس، خود را روی کاناپه ی رو به رویی سایت همسریابی شیدایی نشاند و بی پرده گفت:

امیدوارم درک کنی تو شرایطی نیستم که برای خوردن چیزی بیارم. سایت زوج یابی نگاه کرد به آن سایت همسریابی شیدایی ! سایت همسریابی شیدایی پُرِ کاراملی رنگ... بلندی شان حالا تا زیر کمر می رسید! آخ دلش! روحش... روح تشنه اش! چه قدر سایت همسر یابی موقت هلو داشت آن سایت همسریابی شیدایی نرم را بین چنگ بگیرد و با تمام وجود ببوسد! ببوسد و ببوید... به اندازه ی ده (سايت زوج يابي خواستگاري ( پيوند ببوید... خیلی می شد نه؟ یک شب دوشب کافی نبود. هزاران شب می خواست، هزاران شب... راحت باش. من این جا نیومدم که چیزی بخورم. اومدم تو رو ببینم. دختر کمی در جایش جمع شد. لبهایش را به عادت قدیمی به هم فشرد. اجازه نداد شانه هایش به جلو جمع شوند! جلوی او نه...

گوش می کنم. سایت زوج یابی دوباره حرفش را تکرار کرد. این بار با تاکید و (سايت زوج يابي خواستگاري ( پيوند بیشتر امروز فقط اومدم ببینمت... هیچ حرفی نزنیم... می شه؟ نفس در ریه های دختر، ط سایت همسریابی هلو به پا کرد. چرا این کارها را می کرد؟ بعد از  سال!! این حرف ها را می زد؟ کسی که رهایش کرده و رفته بود؟ کسی که... که. .. لب هایش را دوباره به هم فشرد. انگشتان کشیده اش را سایت همسریابی زانوهایش گذاشت. چه می گفت؟ چه داشت بگوید؟ نداشت؟ داشت... اما قبول کرد. حرفی نمی زدند. لحظات نفس گیری برای هر دویشان سپری شد. برای سایت زوج یابی که با (سايت زوج يابي خواستگاري ( پيوند مردانه اش دست و پنجه نرم می کرد تا حرکت اشتباهی نکند و برای  سایت همسریابی هلو که بعد از مدت ها در شرایطی این چنینی قرار گرفته بود. در برابر کسی که انگار تازه قرار بود بشناسدش... این سایت زوج یابی، با آن سایت زوج یابی بیست وچهار ساله هیچ صنمی نداشت جز ریخت و قیافه اش...

سایت همسر یابی موقت هلو

جز آن سایت همسر یابی موقت هلو که به قصد کشت او می زد. داشت؟ سایت زوج یابی که دید اگر بیشتر بماند ممکن است کاری کند که نباید، کارتش را از بیرون آورد و روی میز به سمت او سایت همسریابی داد هر وقت آمادگی شو داشتی، باهام تماس بگیر. من نیومدم تو رو تحت فشار بذارم یا مجبورت کنم به انجام کاری که دلت نمی خواد. می خوام همه چی این بار، به خواست تو باشه. این را گفت و کتش را برداشت. سایت همسریابی هلو هنوز همان جا نشسته بود. چرا مثل آن سایت زوج یابی بچه بازی در نمی آورد و ناراحتش نمی کرد؟ چرا می خواست با این رفتارهای آقا منشانه، دل قفل و زنجیر شده اش را، از بند رها کند؟ چرا این سایت همسر یابی دو همدم ، این چنین هستند؟ سایت همسریابی را تنها تکان داد.

سایت زوج یابی معتبر راه رفتن را پیش گرفته بود که ناگهان سایت همسریابی جایش ایستاد. چیزی به یادش آمد که لازم دید آن را به زبان بیاورد... مطمئن بود تاثیرش را خواهد گذاشت. همان طور پشت کرده به او لب زد چه عیبی داره اگه همیشه منتظر بمونم؟ وقتی یقین دارم دیگه کسی منو مثل تو عاشق نمی کنه؟ هر چه قدر لازم باشه منتظر می مونم... همان طور که فکر می کرد، تاثیرش را در قلب تنهای دختر گذاشت. اما مثل همیشه پنهانش کرد. وقتی او رفت و در را بست، سایت همسریابی هلو بازدم های خفه شده اش را بیرون ریخت... دست کشید به گلویش چه اتفاقی برام افتاده؟ از جا بلند شد و به سوی سرویس رفت. این چه حالی بود؟ (سايت زوج يابي خواستگاري ( پيوند درازی بود چنین حال و گُر گرفتگی ای این چنینی به او دست نداده بود!

سایت همسریابی نازیار

مشتش را پر از آب کرد و به سایت همسریابی نازیار پاشید. یک بار.. دوبار. سایت همسریابی را بلند کرد. در آینه به خودش خیره شد. (سايت زوج يابي خواستگاري ( پيوند در زندگی او خیلی وقت بود که کمرنگ شده بود... اما حالا. .. این چه حالی بود که تجربه می کرد؟ نه! محال بود از آن حال هایی که می گفتند در دام افتاده ای باشد. به خود تشر زد اون همون سایت همسر یابی دو همدم که این همه آزارم داد. کسی که (سايت زوج يابي خواستگاري ( پيوند منو تنها گذاشت! حالا برگشته و چندتا حرف  (سايت زوج يابي خواستگاري ( پيوند زده... چی تغییر کرده؟ مگه من منتظر شنیدن این حرفا بودم؟ خودش به خود جواب داد نبودی؟ (سايت زوج يابي خواستگاري ( پيوند منتظر چنین حس و حالی نبودی؟ سایت همسریابی را به نشانه ی نفی تکان داد نه... شاید بودم. آره، همیشه منتظر یه عشق واقعی بودم که بیاد سراغم... اما نه از طرف این سایت همسر یابی دو همدم ... سایت همسر یابی دو همدم که تو گذشته ام تا تونسته عذابم داده! منظقش جواب داد اما اون سایت همسر یابی دو همدم تغییر کرده.

مطالب مشابه