که باورم شده بود در حق سایت رسمی صیغه ایرانیان ظلم میکنم. اگر چه روز شیرین و شادی رو پشت سر گذاشته بودم اما زمانی که شب فرا رسید و ابرهای تیره و تار اسمان شهرمان رو پوشاند دلم سایت پر طرفدار صیغه ی موقت از اندوه شد و شادی ان روز جایش رو به قطره های اشکی داد که از گوشه چشمانم روان شده بود. سامان با لبخندی که به لب داشت در جایش خوابیده بود و عجیب بود سایت رسمی صیغه ایرانیان شب خواب از چشمان صیغه موقت واقعی پر زده بود و نمیدانستم باید چه کار کنم. از این رو به عقربه های ساعت نگاه کردم. یک ساعتی بود که روی تخت دراز کشیده بودم و از این دنده به ان دنده میشدم. برخالف خستگی که داشتم چشمانم پذیرای گرمای خواب نبود.
سایت پر طرفدار صیغه ی موقت تیک و تاک ساعت مانند
سایت پر طرفدار صیغه ی موقت تیک و تاک ساعت مانند چکشی بر سرم فرود می امد و من رو عصبی میکرد. از روی تختم بلند شدم و روبروی پنجره ایستادم و به بیرون خیره شدم. زلف سیاه شب ارامش عجیبی بر سر شهر انداخته بود و خاموشی و تاریکی کوچه سایت رسمی صیغه ایرانیان رو در اغوش فشرده بود. برگهای درختان بر اساس نسیمی که ارام می وزید به نرمی تکان میخورد و بر شیشه اتاقمان میخورد. نگاهم رو به صورت مهتابی رنگ صیغه موقت واقعی دوختم. به سمتش رفتم و لحافش رو روی تنش کشیدم اما او با پاهای تپلش ان را کنار زد و من باز هم اهسته تر از قبل این کار را کردم و به همان نرمی صورت چون برگ گلش رو بوسیدم و از طلب سعادت برای او کردم و باز دوباره به سمت پنجره برگشتم. نمیدانستم در ان شب جادویی چه اتفاقی افتاده که خواب از چشمانم رخت بسته. بی سایت رسمی صیغه ایرانیان دوباره نقش ان چشمان قهوه ای رنگ در خیالم نشست.
صیغه موقت واقعی افتادم
عصبی از دست این عقل معیوب و فکر بی پروا ضربه ای به سر خودم زدم و برای ازار دادن خودم به یاد صیغه موقت واقعی افتادم. سایت رسمی صیغه ایرانی نامش همانا و نشستن اندوه در قلبم همانا. چقدر دلتنگش شده بودم. ای کاش در سایت پر طرفدار صیغه ی موقت شب بی قراری در کنارم بود تا با ارامش به اغوش مهربانش فرو میرفتم و او با نوازش هایش و زمزمه های مهربانش خواب رو به چشمانم هدیه می کرد. یادش بخیر اون شبهایی که بی خواب میشدم نه قرص نه فکر و خیال بلکه تنها اغوش او بود که خواب رو به چشمانم می بخشید. بزرگ تا کی باید حسرت اون روزهای سایت رسمی صیغه ایرانیان رو بخورم در حالی که سروش حتی به یاد من نیست. باورم نمیشه که اون از من متنفر باشه. نه این محاله. مطمئنم دوستم داره. چون نگاهش این رو میگه. ای کاش می تونستم دوباره ببینمش. چقدر از روزی که در عروسی بهار او رو دیدم می گذره و هر روز حس میکنم
اندازه یک سایت رسمی صیغه ایرانی فاصله بین ما می افته. اما مطمئنم این فاصله هم تا به حال نتونسته دریاچه ای از عالقه ام به او کم کنه. هنوز دیوانه وار می پرستیدمش. ای کاش به جای حماقتم می توانستم موضوع رو با سروش در میون بذارم و از نقشه ای که برای پدرش کشیده بودم او را مطلع کنم. نفس عمیق دیگری کشیدم و به سوی تختم روان شدم. در حالی که شانه هایم از اندوه این دوری خمیده شده بود. روی تختم دراز کشیدم و در حالی که سایت رسمی صیغه ایرانی هم گونه هایم از اندوه سرانجام این عشق تر شده بودم با خودم زمزمه کردم که کمکم کن فراموشش کنم. یک هفته از ماجرای دیدن دکتر هنرمند می گذشت و من او را به کلی فراموش کرده بودم. ان روز بنفشه ساعت اخر کالسمان رو تعطیل کرد و به سایت رسمی صیغه ایرانی سایت پر طرفدار صیغه ی موقت یعنی مادر احمد رفت و من بر اساس تنها بودنم از دانشگاه خارج شدم و بی توجه به افرادی که از کنارم میگذشتم به فکر پایان نامه ای بودم که چیزی به صیغه موقت واقعی نمانده بود. صدای ظریف دخترانه ای توجه ام رو جلب کرد. سر برگرداندم